- شماره 86
1- پرده برگرفتن: پرده و حجاب را کنار زدن. خلوتيان: جمعِ خلوتي، گوشه نشينان. چراغ درگرفتن: روشن شدن چراغ، کنايه از رونق گرفتن کسب و کار.
اي ساقي بيا و مَي بده که يار از چهره ي زيبا و تابان خويش پرده برداشت و نمايان شد و دوباره چراغ بي فروغ گوشه نشينان روشنايي خود را از سر گرفت و رونق يافت.
2- شمع سرگرفته: شمعي که قسمت سوخته ي فتيله ي آن را چيده باشند تا بهتر بسوزد، استعاره از معشوق. چهره برافروختن: چهره ي خود را روشن و نمايان کردن. پير سال خورده: کنايه از خود شاعر است. «سر» به معني عضو بدن که در اينجا مراد نيست، با چهره ايهام تناسب است.
آن شمع خاموش بار ديگر تابان شد و چهره برافروخت و اين پير سال خورده دوباره جوان گشت و عمري تازه يافت.
3- عشوه دادن: فريب دادن، ناز و کرشمه کردن. عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. مفتي: فتوا دهنده، فقيه، قاضي شرع. از راه رفتن: از راه منحرف و گمراه شدن. حذر کردن: احتياط کردن و دور شدن.
عشق چنان دلربايي کرد که قاضي شرع هم از راه به در شد و منحرف گرديد و يار زيبا به قدري لطف و محبّت کرد که دشمن نيز دوري گزيد و احتياط کرد.
4- زنهار: شبه جمله است، امان، در مقام تحسين و تعجّب. عبارت: کلام و سخن. پسته: استعاره از دهان. سخن در شکر گرفتن: شيرين کردن سخن.
زنهار از آن سخن شيرين و فريبنده که گويي دهان زيبا و پسته مانند تو سخن را با شکر مي آميزد و بيان مي کند.
5- خاطر: دل و انديشه. خسته کردن: آزرده و مجروح کردن. عيسي دم: کسي که داراي نفس مسيحايي است و مرده را زنده مي کند – 6 / 57. برگرفتن: برداشتن و از ميان بردن.
خداوند يار عيسي دم و روح بخشي فرستاد تا بار دل خسته و آزرده ي ما را تسکين بخشد و از بين ببرد.
6- سروقد: داراي قد و قامتي مانند سرو بالنده و بلند، خوش قد و بالا. خور: خورشيد. حسن فروختن: خودنمايي و جلوه گري کردن، زيبايي خود را به رخ ديگران کشيدن.
حافظ قامت معشوق را به سرو و رخ زيباي او را به ماه و خورشيد مانند کرده است و مي فرمايد: اي معشوق سرو قامت زيبا، وقتي تو خراميدي و جلوه گري کردي، همه ي زيبارويان سروقدي که به ماه و خورشيد خودنمايي مي کردند، در پي کار خود رفتند و بازار حسن فروشي آنان از رونق و اعتبار افتاد.
چندان بوَد کرشمه و نازِ سهي قدان
کآيد به جلوه سروِ صنوبر خرامِ ما
(غزل 4 / 11)
7- مراد از قصّه، قصّه عشق است. گنبد افلاک: اضافه ي تشبيهي، افلاک از جهت گردي و مدوّر بودن، به گنبد مانند شده است. هفت گنبد افلاک: آسمان هاي هفت گانه، قدما براي هريک از سيّاره هاي هفت گانه، فلک و آسماني قايل بودند که به ترتيب از پايين عبارتند از: قمر، عطارد، زهره، شمس، مرّيخ، مشتري و زحل. کوته نظر: تنگ نظر، کوتاه فکر. مختصر گرفتن: بي اهمّيّت و بي ارزش دانستن. بين گنبد و صدا تناسب است.
صداي سخن عشق، چنان طنين انداز است که انعکاس آن در هفت گنبد فلک پيچيده است و انسان کوتاه نظر و تنگ نظر را بنگر که چگونه قصّل عشق را بي ارزش مي پندارند.
از صدايِ سخنِ عشق نديدم خوش تر
يادگاري که در اين گنبدِ دوّار بماند
(غزل 8 / 178)
8- تعويذ: در لغت به معني پناه دادن و در پناه آوردن است و در اصطلاح، دعايي است که براي حفظ از خطر و آفت مي خوانند و يا مي نويسند و به همراه خود مي برند، حرز.
اي حافظ، تو اين گونه سخن گفتن و شعر سرودن را از چه کسي آموختي که حتّي بخت نيز شعر تو را دعايي براي دفع بلا و چشم زخم نوشت و آن را در قالبي از طلا گرفت؟