- شماره 85
1- شربت: نوشيدني شيرين و گوارا. مفرِّح که دارويي است شيرين و معطّر و تقويت کننده ي دل و به قرينه ي لعل يادآور مفرّح ياقوت است و نيز استعاره از بوسه. لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ. لب لعل: اضافه ي تشبيهي، لب سرخ هم چون لعل. مه پيکر: به شکل ماه، زيبا مانند ماه.
از لب شيرين و سرخ معشوق شربتي نچشيديم و روي هم چون ماه او را سير نديديم، او رفت و ما را تنها گذاشت.
2- صحبت: مصاحبت و هم نشيني. نيک: قيد است، سخت، تماماً. به تنگ آمدن: به ستوه آمدن، ملول شدن. به گرد کسي نرسيدن: کنايه از نرسيدن به کسي به سب سريع رفتن او.
گويي يار از هم نشيني با ما آن چنان ملول و دل تنگ شده بود که بار خود را بربست و به شتاب رفت؛ به طوري که حتّي به گرد پاي او نيز رسيديم.
3- فاتحه: سوره ي حمد، فاتحة الکتاب و تسميه ي آن به فاتحه از آن سب است که اوّلين سوره ي قرآن مجيد است. فاتحه خواندن: دعاي خير رساندن، سوره ي فاتحه را خواندن. حرز: پناه گاه، در اصطلاح، تعويذ و دعايي است که براي حفظ از خطر و آفت مي خوانند و يا مي نويسند و به همراه خود مي برند. حرز يماني: «ادعيه اي چند است که گويند حضرت رسول (ص) به اميرالمؤمنين علي (ع) گاهِ سفر به يمن تلقين و تعليم فرمود.» (لغت نامه). سوره ي اخلاص: سوره ي توحيد که صد و دوازدهمين سوره ي قرآن کريم است. دميدن: خواندن و فوت کردن.
بسيار ما سوره ي فاتحه و حرز يماني و سوره ي اخلاص را براي معشوق خوانديم و به دنبالش فوت کرديم تا او به سلامت به مقصد برسد.
4- عشوه دادن: فريب دادن و عشوه خريدن به معني فريب خوردن.
ما را فريب دادند که از مقابل ما عبور خواهي کردو تو را خواهيم ديد. ديدي اي دل که چگونه فريب خورديم و يار از بر ما گذر نکرد و ما را ترک گفت.
5- چمان: خرامان. چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. حسن: جمال و زيبايي – فرهنگ. لطافت: تري و تازگي، لطف. چمن حسن لطافت: اضافه ي تشبيهي، حسن و لطافت معشوق از نظر چشم نوازي و زيبايي، به چمن مانند شده است. وصال: پيوند با محبوب – فرهنگ. گلستان وصال: اضافه ي تشبيهي، وصل معشوق از جهت روح بخشي و جان افزايي، به باغ خرّم مانند شده است. چميدن: خراميدن، با ناز و کرشمه راه رفتن. چميدن در گلستان وصل: کنايه از برخوردار شدن و رسيدن به وصل معشوق. بين چمان و چميدن صنعت اشتقاق است که با چمن داري صنعت شبه اشتقاق مي باشد و نيز بين چمن و چمان جناس زايد و بين گلستان و چمن تناسب است.
معشوق در چمن لطافت و زيبايي خرامان شد و جلوه گري کرد و در حالي که ما از گلزار وصالش گلي نچيديم و بهره اي نبرديم، او ما را ترک کرد و گفت.
6- همه شب: سراسر و تمام شب، هر شب.
از حسرت اينکه نتوانستم از يار خداحافظي کنيم، تمام شب را مانند حافظ ناله و زاري کرديم.