- شماره 84
1- صيام: روزه و روزه داري. قدح: جام و پياله ي شراب. موسم: زمان و هنگام. ناموس: عزّت و احترام و آبرو، تکبّر و تزوير و رياکاري. نام: شهرت. موسم ناموس و نام: کنايه از ماه صيام و روزه داري است که در اين ماه، زهدفروشان مي کوشند به زهد و تقوا مشهور شوند.
حافظ بارها خوشحالي خود را از تمام شدن و رفتن ماه رمضان ابراز کرده است و اين خاطر مخالفت با ماه رمضان نيست، بلکه بي ترديد مخالفتش با زهدفروشان رياکار است که در اين ماه به اوج تظاهر و خودنمايي مي پردازند؛ به همين سبب مي فرمايد: اي ساقي، شراب بياور که ماه رمضان گذشت و رفت و در قدح مَي بريز و بده که ديگر زمان خودنمايي زاهدان ريايي به پايان رسيد.
بيا که تُرکِ فلک، خوانِ روزه غارت کرد
هلالِ عيد به دَورِ قَدَح اشارت کرد
(غزل 1 / 131)
2- قضا کردن: اصطلاح فقهي است، به جا آوردن و جبران کردن عبادت فوت شده مانند نماز و روزه. در اينجا طنزي نهفته است و خواجه خوش گذراني و شراب خواري را مانند عبادت واجب دانسته است. صراحي: ظرف بلورين با گردن باريک و دراز که از آن در پياله شراب مي ريزند.
عمر گران بها سپري شد و از آن سودي نبرديم. بيا تا قضاي عمري را که بي حضور جام شراب گذشت، به جا آوريم و جبران کنيم.
3- بي خودي: بي خويشي و مستي. عرصه: ميدان گسترده و وسيع. خيال: به فتح اوّل به معني وهم و گمان، تصوّر چيزي در ذهن هنگامي که در پيش چشم نباشد.
اي ساقي، آن چنان مرا مست و بي خويش کن که از فرط خوشي و سرمستي، حتّي در پهناي عالم وهم و گمان نيز ندانم چه کسي آمد و چه کسي رفت.
4- بوي: اميد و آرزو. مصطبه: سکّوي ميخانه که مي خواران بر آن نشينند و بر آن شراب خورند.
به اميد آنکه از جام شرابت جرعه اي نصيب ما شود و ما را مست کند، پيوسته هر صبح و شام در ميکده تو را دعا کرديم.
5- نسيم مي: رايحه و بوي خوش مي. مشام: شامّه و بيني.
وقتي بوي خوش مي به مشام دل رسيد، او را چنان مست کرد که جان تازه يافت و زنده شد.
6- زاهد: پارسا، بي ميل به دنيا – زهد در فرهنگ. راه به سلامت نبردن: راه را به خوبي و سلامت به پايان نبردن، نجات و رستگاري نيافتن. رند: شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ. نياز: دعا، حاجت خواستن، فروتني و خاکساري. دارالسّلام: سراي سلامت، کنايه از بهشت و نيز نام يکي از هشت قسمت بهشت است. تعبير دارالسّلام دو بار در قرآن به کار رفته است – 6 / 419.
زاهد به سبب تکبّر و غروري که داشت، راه رستگاري را به پايان نبرد و نجات نيافت، ولي رند از راه نياز و دعا به سراي جاويد آسايش يعني بهشت راه يافت و رستگار شد.
7- نقد: سکّه ي طلا يا نقره، پول رايج. نقد دل: ايهام دارد: 1- اضافه ي تشبيهي، دل از جهت بها و ارزش به سکّه ي رايج مانند شده است. 2- دلي که در دسترس و حاضر است. قلب سياه: ايهام دارد: 1- سکّه ي تقلبي و بي ارزش 2- دل گناه آلود.
سکّه ي دلم در راه باده صرف شد. آري، از آن جهت که قلب سياه و بي ارزشي بيش نبود، در کار حرام و گناه رفت و خرج گرديد.
85- تاب توبه: گرمي و آتش توبه، رنج و پيچ و تاب توبه – 1 / 141. عود: به چوب هر درخت گفته مي شود، چوب سياه رنگي است که چون بر آتش قرار دهند، دودش بوي خوش مي دهد. سوداي خام: خيال بيهوده که به توبه اشاره دارد.
تاکي مي توان از رنج و غم توبه هم چون عود سوخت و دم نزد؟ اي ساقي، شراب بده که عمر گران بها در اين خيال باطل بيهوده صرف و هدر رفت.
9- ره نيافتن: هدايت و اصلاح نشدن. گم گشته: از راه دور شده و به بي راهه افتاده. کام: دهان.
اي نصيحت گو، حافظ را به توبه پند مده و او را از شراب منع مکن، زيرا کسي که باده ي صاف و خالص نوشيد، ديگر به راه باز نخواهد گشت.
عِرض و مال از درِ ميخانه نشايد اندوخت
هرکه اين آب خورَد رشخت به درياف فکنش
(غزل 7 / 281)