- شماره 82
1- ترک: در شعر فارسي نماد معشوق زيبا و غارتگر است. پري چهره: داراي چهره اي مانند پري، زيبارو – 2 / 64. دوش: ديشب. خطاي اوّل به معني اشتباه و نادرست و خطاي دوم (ختا) به معني سرزميني است در ترکستان و در ناحيه ي چين شمالي که به داشتن زيبارويان مشهور بوده است که در اين معني با خطاي اوّل جناس تامّ است و نيز خطاي اوّل در معني سرزمين خطا که در اينجا مراد نيست، با تُرک ايهام تناسب است. راه خطا: ايهام دارد: 1- راه اشتباه و نادرست 2- راه سرزمين خطا.
آن معشوق زيباروي که ديشب از کنار ما رفت و ما را ترک گفت، مگر چه خطا و اشتباهي از جانب ما مشاهده کرد که به خطا رفت و ما را رها کرد؟
2- چشم جهان بين: چشم جهان نگر، استعاره از معشوق زيبا که هم چون چشم عزيز است. واقف: آگاه. از ديده چه ها رفت: ايهام دارد: 1- اشکي که از ديده ريخته شده باشد. 2- معشوق و عزيزي که از مقابل چشم دور شده باشد. بين نظر، چشم و ديده تناسب است.
از زماني که يار زيبارو از مقابل ديدگانم دور شد و رفت، هيچ کس آگاه نيست که از چشم ما چه رفته است و چه اشک ها ريخته است.
3- آتش دل شمع: فتيله ي شمع که در ميان شمع است. دوش: ديشب. دود: مجازاً آه. بين شمع، آتش، دود و سوز و بين دل، جگر و سر تناسب است. دوش به معني کتف که در اينجا مراد نيست، با سر و جگر ايهام تناسب است.
دود آهي که ديشب از سوز و گداز جگر بر سر ما آمد و ما را سوزاند، حتّي از آتش، به شمع هم نرسيد.
4- دور از رخ تو: ايهام دارد: 1- جمله دعايي است، به معني دور از جان تو 2- در اثر دوري از رخ زيباي تو. سرشک: اشک. بين رخ و چشم و بين سيلاب و طوفان تناسب و بين آمد و رفت تضادّ است.
دور از جان تو و يا بر اثر دوري از رخ زيباي تو، لحظه به لحظه از گوشه ي چشمم سيل اشک جاري بود و بلاهاي گوناگون بر سرم آمد.
5- از پاي افتادن: کنايه از عيف و ناتوان گشتن. چو: چون، وقتي که.
وقتي غم دوري تو آمد، ما را ضعيف و ناتوان کرد و زماني که درمان دردمان از دست رفت، در درد مرديم و هلاک شديم.
6- وصال: پيوند با محبوب – فرهنگ.
دل به من گفت که با دعا مي توان به وصال يار رسيد. يک عمر را به دعا صرف کردم، ولي به اين آرزو نرسيدم.
7- احرام بستن: ايهام دارد: 1- پوشيدن جامه ي احرام براي حج. 2- قصد و آهنگ کردن. قبله: ايهام دارد: 1- روي گاه، محلّي که در نماز خواندن بدآن روي کنند. 2- استعاره از معشوق و کوي او. سعي: تلاش و کوشش و در معني يکي از اعمال حج، با مروه، صفا، احرام و قبله ايهام تناسب است. مروه: نام تپّه اي است در مکبه به فاصله ي 420 متر از صفا و در اينجا استعاره از کوي معشوق. صفا: نام تپّه اي است در مکّه که دنباله ي کوه ابوقبيس است، در اينجا استعاره از معشوق که مجموعه ي پاکي هاست.
وقتي يار که قبله ي حاجات ماست، در اينجا نيست، چگونه مي توان احرام بست و به طواف کوي يار رفت؟ و هنگامي که صفا در مروه نيست، چرا بيهوده سعي کنيم و رنج ديدار از معشوق را بر خود هموار سازيم؟
8- هيهات: شبه جمله است، افسوس. قانون شفا: ايهام دارد: 1- روش و قاعده اي که مربوط به شفاي بيماران است. 2- نام دو کتاب از ابن سينا که اوّلي در طب و دومي در منطق و فلسفه است. خواجه بارها از نام کتاب ها براي ساختن ايهام استفاده کرده است؛ از جمله:
دريغ و درد که تا اين زمان ندانستم
که کيميايِ سعادت رفيق بود رفيق
(غزل 3 / 298)
بياموزمت کيميايِ سعادت
ز هم صحبتِ بد جدايي جدايي
(غزل 1 / 492)
ديروز طبيب با کمال تحسّر گفت: اي عاشق، افسوس که درد تو درمان ندارد و علاج آن را حتّي در کتاب قانون و شفا نيز نمي توان يافت.
9- پرسيدن: دل جويي و احوال پرسي. دار فنا: خانه ي نيستي، استعاره از دنيا.
اي يار، قبل از آنکه به تو بگويند که حافظ از دار دنيا رفته است، براي احوال پرسي او قدمي بردار و از او دل جويي کن.
فرصت شمار صحبت، کز اين دو راهه منزل
چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن
(غزل 6 / 392)