- شماره 79
1- دميدن: وزيدن. نسيم: باد ملايم، باد صبا و نسيم سحر، بوي خوش. «واو» در مصراع دوم «واو» ملازمت و همراهي است. فرح بخش: نشاط آور و شادي بخش. حور: زن بهشتي، زن سياه چشم. حور در اصل جمع حوراء و احور است؛ يعني زني که پوست سفيد و چشم و موي بسيار سياه دارد، امّا در فارسي به صورت مفرد به کار مي رود و جمع آن، حوران است. حورسرشت: حورنژاد، کسي که سرشت و ذاتش از حوريان باشد.
حافظ بوستان را به بهشت، شراب فرح بخش بهاري را به شراب طهور بهشتي و يار را به حور مانند کرده است و مي فرمايد: حال که از بوستان بوي خوش بهشتي به مشام مي رسد و نسيم ملايم بهاري در حال وزيدن است، وقت آن است که من و يار حور سرشت همراه و ملازم هم باشيم و شراب فرح بخش بنوشيم و مست گرديم.
2- بزم گه: بزم گاه، مجلس شراب و عيش و شادماني. کشت: کشتزار و مزرعه.
خواجه در مصراع دوم سايه ي ابر را به سراپرده ي شاهي و کنار کشتزار را به مجلس عيش و شادي شاهانه مانند کرده است و مي فرمايد: در بهار گدا چرا ادّعاي سلطنت نکند، در حالي که سايه ي ابر براي او چون خيمه ي شاهي و کنار کشتزار مانند مجلس شاهانه است.
3- چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. ارديبهشت: دومين ماه فصل بهار که ماه سبزه و گل است و بهار در اين ماه به کمال زيبايي خود مي رسد. نسيه: آنچه نقد نيست و وعده ي به آينده است. نقد: آماده و مهيّا. هشتن: رها کردن و از دست دادن. بين بهشت در «ارديبهشت» با بهشت در مصراع دوم جناس تام و بين چمن و ارديبهشت تناسب و بين نقد و نسيه تضادّ است.
چمن حکايت ارديبهشت را که مانند بهشت سرسبز و زيباست، بازگو مي کند و عاقل نيست کسي که آن نسيه را بگيرد و اين نقد را رها کند.
4- عمارت دل کردن: دل را آباد کردن، کنايه از دل را شاد کردن. بر آن سر است: قصد و تصميم دارد. بين عمارت و خراب تضاد و بين خشت و عمارت تناسب است.
دل خويش را با شراب آباد کن که اين دنياي فاني و خراب، قصد آن دارد که از خاک پيکر ما خشت بسازد و خود را آباد نمايد.
5- پرتو» نور و روشني. چو: چون، وقتي که. صومعه: – 2 / 2. کنشت: کنيسه و عبادت گاه يهود را گويند و به طور عام به عبادت گاه کافران گفته مي شود. بين پرتو، شمع، افروختن و چراغ تناسب و بين صومعه و کنشت تضادّ است.
از دشمن انتظار وفاي به عهد و پيمان نداشته باش که کاري بس بيهوده است و سودي ندارد، هم چنان که اگر شمع صومعه و عبادت گاه را از چراغ عبادت گاه کافران روشن کني، پرتو و نوري نخواهد داشت و کسي را هدايت نمي کند.
6- نامه سياهي: نامه سياه بودن، کنايه از گناه کار بودن. تقدير: سرنوشت. بين مست و آگه تضادّ است. بيت داراي استفهام انکاري است.
منِ مست و لاابالي را به خاطر سياه بودن نامه ي اعمالم سرزنش مکن؛ زيرا کسي از سرنوشت و تقدير الهي باخبر نيست و نمي داند که چه بر سرش خواهد آمد.
7- از تشييع جنازه ي حافظ و رفتن بر سر قبر او قدم دريغ مکن که اگرچه او گناه کار است، ولي به بهشت مي رود.
نصيبِ ماست بهشت، اي خداشناس برو
که مستحقِّ کرامت، گناه کارانند
(غزل 5 / 195)