- شماره 75
1- خواب: استعاره از خماري چشم معشوق. نرگس: – 5 / 24. فتّان: فتنه انگيز، سخت زيبا و دل فريب. بي چيزي نيست: بي علّت و حکمت نيست، بيهوده و بي حال نيست. تاب: ايهام دارد: 1- پيچ و تاب 2- حرکت و جنبش. بين زلف، تاب و پريشان تناسب است.
اي معشوق، خماري آن چشم فتنه انگيز و پيچش آن گيسوي آشفته ات بي علّت و حکمت نيست؛ يعني هرکدام نتايجي را خواهند داشت و دل عاشقان بسياري را در دام خود گرفتار خواهند کرد.
2- شکر: استعاره از شيريني لب معشوق. نمکدان: استعاره از دهان معشوق. شير از لب روان بودن: کنايه از کودک بودن. بين شير و شکر تناسب و بين شکر و نمک تضادّ است و نيز در کلمه ي گِرد ايهام تبادر است، زيرا به قرينه ي «نمک» گَرد را نيز در ذهن متبادر مي کند.
هنوز طفل بودي و از لبت شير مي چکيد که من با خود مي گفتم: اين شيريني گرداگرد نمکدان دهان زيبا و مليح تو بي علّت و سبب نيست.
3- جان درازيّ تو بادا: عمرت درازباد و سرت سلامت باشد. کمان: استعاره از ابرو. ناوک: تير کوچک. ناوک مژگان: اضافه ي تشبيهي، مژگان در تيزي و اثر گذاشتن در دل عاشق، به ناوک مانده شده است.
عمرت دراز باد و سرت سلامت باشد، مي دانم که تير مژگانت بدون دليل در کمان ابرو قرار نگرفته است؛ يعنيا ي معشوق، با تير نگاهت دل مرا نشانه گرفتي.
4- محنت: رنج و مشقّت. فراق: – 2 / 18. افغان: زاري و فرياد.
اي دل، به اندوه و رنج دوري مبتلا شدي. اين ناله و فرياد تو بدون دليل و علّت نيست.
5- دوش: ديشب. گريبان چاک زدن گل: کنايه از شکفته شدن گل. بين باد، گلستان و گل تناسب است.
ديشب باد از کوي معشوق به سوي گلستان وزيد و گل به شوق بوي خوش معشوق گريبان خود را چاک زد و شکفت.
6- اي حافظ، اگرچه دلت پنهان کننده ي درد عشق تو از مردم است، ولي اين چشم تو بي دليل نمي گريد و مي خواهد راز پوشيده ي تو را فاش سازد.