- شماره 51
1- لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ، استعاره از لب معشوق. لعل سيراب: لب آبدار و باطراوت. بين سيراب و تشنه تضاد و بين ديدن و دادن جناس لاحق است.
لب زيباي يار من تشنه ي ريختن خون عاشقان است و من نيز براي ديدن او جان خود را مي دهم.
2- انکار: سرزنش و نفي.
از آن چشم سياه و مژگان دل فريب يار شرمش باد هر آن کس که دلبري معشوق من و ناز و غمزه ي آن چشم سياه را ديد و باز مرا سرزنش مي کند.
3- ساروان: ساربان، «سار» به معني شتر و «بان» پسوند محافظت است، شتربان. رخت: بار و بنه، اسباب سفر. رخت به دروازه بردن: اشاره است به بردن اسباب مسافران به دروازه ي شهر براي آغاز سفر. شاه راه: جادّه ي اصلي، بزرگ ترين راه، راهي که معشوق از آن مي گذرد.
اي ساربان، بار و بنه ي سفر را به دروازه مبر و از آن راه مگذر. بيا از کوي محبوب من که شاه راه امن و بي خطر است، بگذر.
4- طالع: بخت و اقبال. قحط: قحطي و کميابي. عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. لولي: کولي، لطيف و ظريف، استعاره از معشوق – 3 / 3. خريدار: طالب و مشتاق.
سپاس گزار بخت خويشم، زيرا در اين روزگار که وفا و محبّت کمياب است، هنوز معشوق سرمست و زيبا در عشق وفادار است؛ يعني از اقبال بلند من است که يار به من وفادار مانده است، وگرنه وفا در زمانه يافت نمي شود.
5- طبله: بوي دان، صندوقچه ي عطّاران. طبله ي عطر گل: اضافه ي تشبيهي، گل خوش بو به طبله ي عطر مانند شده است. عبير: نام خوش بويي است که از صندل و گلاب و مشک سازند. (لغت نامه). زلف عبيرافشان: زلف خوش بوي و معطّر، در اينجا استعاره از پرچم هاي وسط گل است. فيض: در لغت به معني جوشش و ريزش است و در اينجا مجازاً لطف و بخشش. شمّه: يک بار بوييدن، کنايه از هر چيز اندک و مختصر. عطّار: عطرفروش، در اينجا استعاره از معشوق که بوي خوش به همراه دارد. بين طبله، عطر، عبير، شمّه، بوي و عطّار تناسب است.
اين بيت ادامه ي توصيف لولي سرمست در بيت قبل است و مرجع ضمير متّصل «ش» در «عبيرافشانش: گل خوش بوي مي باشد.
گل خوش بو همراه با گيسوي عبيرآميزش، اندکي از بوي خوش معشوق زيباي من است.
6- باغبان: در اينجا استعاره از معشوق است که گل هاي عشق را مي پرورد. آب: ايهام دارد: 1- آبي که گلزار و باغ را آبياري مي کند. 2- آب رو و طراوت و شادابي. گلنار: گل انار يا هرچه به رنگ گل انارف سرخ باشد. اشک چو گلنار: اشک خونين. بين گلزار و گلنار صنعت اشتقاق و بين باغبان، آب، گلزار و گلنار و بين نسيم، گلزار و گلنار تناسب است.
اي معشوق، مرا هم چو نسيم از درگاه خود مران، زيرا اشک گلگون من سبب رونق گلزار عشق توست.
7- شربت قند و گلاب: دارويي که طبيبان قديم براي تقويت قلب تجويز مي کردند و به آن گل قند، گل شکر و گل انگبين نيز گفته مي شود، در اينجا کنايه از بوسه. نرگس: – 4 / 52. دل بيمار: کنايه از عاشق.
نکته و طنز قابل توجّه بيت اين است که نرگس در شعر و ادبيات پيوسته بيمار است، ولي در اينجا طبيب دل بيمار شاعر شده، بوسه را به عنوان درمان بيماري تجويز مي کند و شاعر با توجّه به اين مطلب مي فرمايد: چشم بيمار معشوق براي درمان دل عاشق و بيمار من بوسه اي چند از لبان شيرين يار تجويز کرد.
قندِ آميخته با گل، نه علاجِ دلِ ماست
بوسه اي چند برآميز به دشنامي چند
(غزل 4 / 182)
8- غزل: – 8 / 164. طرز غزل: شيوه و اسلوب سخنوري در غزل. نکته: سخن دقيق و باريک، مضمون نغز و لطيف. نادره گفتار: آنکه سخنش پر از نکته هاي لطيف و دل نشين است.
حافظ مي فرمايد: اگر غزل هاي من دل نشين و لطيف است، به خاطر اين است که از طرز سخن گفتن معشوق پيروي کرده است.
تا مرا عشقِ تو تعليمِ سخن گفتن کرد
خَلق را وِرد زبان، مِدحت و تحسين من است
(غزل 4 / 52)