- شماره 495
1- گل افشان کردن: گل باران کردن، شادي کردن. بلبل: – 1 / 77.
گل به هنگام سحر اين سخن را گفت که پياله ي شراب بخواه و شاد باش و همه جا را گل باران کن و تو اي بلبل، چه پاسخي به او مي دهي؟
2- مسند: تخت و تکيه گاه. شاهد: – 7 / 11.
بساط طرب و شادي را به باغ ببر تا لب شاهد زيبا و روي ساقي دلربا را ببوسي؛ شراب بنوشي و گل را ببويي.
3- شمشاد: درختي است هميشه سبز که در ادبيات فارسي، شاعران قد و قامت معشوق را بدآن تشبيه کرده اند. خرامان کردن: خراميدن و با ناز راه رفتن. آهنگ: قصد. دل جويي: مهرباني و نوازش، طنّازي.
اي معشوق، قد شمشادگون خود را خرامان کن و به گلستان برو تا سرو از قامت رعناي تو نوازش و دل جويي را بياموزد.
4- غنچه ي خندان: استعاره از لب خندان. شاخ گل رعنا: استعاره از معشوق زيبا.
اي شاخه ي گل زيبا، تا ببينيم که سعادت بوسيدن غنچه ي لب هايت نصيب چه کسي خواهد شد، به من بگو که از براي کدامين عاشق سعادتمند مي رُويي؟
5- مايه: سرمايه.
امروز که بازار جمال و زيبايي تو پررونق است و خريداران به دنبالت هستند، وقت را غنيمت بدان و از سرمايه ي خود گنجي بيندوز.
6- شمع نکورويي: اضافه ي تشبيهي، نکورويي و زيبايي به شمع مانند شده است. طرف بستن: سود و بهره بردن. هنر: فضل و فضيلت. بيت داراي صنعت ردّالصدّر الي العجز است.
اي معشوق، چون زيبايي و جمال مانند شمع در رهگذر باد است و زود بي فروغ و رونق مي گردد؛ پس تو نيز از شمع پرفروغ چهره ي زيبايت براي به دست آوردن فضيلت و هنر بهره اي بگير.
7- طرّه: موي جلوي پيشاني، زلف تابدار و آراسته. جعد: موي پيچيده و پرحلقه. نافه: – 2 / 1. بين چين در معني پيچ و تاب که در اينجا مراد نيست، با طرّه و جعد ايهام تناسب است.
آن زلف تابدار و خوش بويي که هر پيچ و تاب آن به صد نافه ي چين مي ارزد، چه خوب بود اگر اندکي نسبت به عاشقان دل سوخته دل رحم و خوش خو بود.
8- دستان: – 7 / 252. غزل: – 8 / 164، بين غزل و دستان در اصطلاح موسيقي ايهام تناب است.
خواجه در غزل هاي بسيار پادشاه عصر را مدح گفته است، ولي به طور قطع جز در چند غزل نمي توان دانست که منظور کدام پادشاه بوده است.
هر مرغ با نغمه و آوازي به گلزار شاه آمده است. بلبل با نغمه سرايي و حافظ با غزل گويي.