• شماره 492

1- آشنايي: دوستي. مردم ديده: مردمک چشم، در اينجا استعاره از معشوق عزيز و گرامي.

سلامي به خوش بويي دوستي و محبّت بر آن معشوق عزيز و گرامي باد که هم چون مردمک چشمِ روشن است؛ يعني آن معشوقي که به همه نور و روشني مي بخشد.

2- درود پاک و بي ريايي مانند نور دل عارفان خلوت نشين بر آن معشوق زيبايي باد که هم چون شمع خلوت سراي پارسايي سبب روشنايي است.

3- دل خون شدن: کنايه از سخت اندوهگين و آزرده خاطر شدن.

از ياران يک دل و يک رنگ کسي نمانده است؛ اي ساقي، کجايي که سخت دلم اندوهگين و آزرده شده است؟

4- کوي مغان: آتشکده و عبادت گاه زردشتيان، ميخانه – دير مغان در 2 / 2. مفتاح مشکل گشايي: کليد گشودن مشکلات، استعاره از شراب.

از ميخانه و دير مغان روي مگردان؛ زيرا که در آنجا شراب را که کليد حلّ مشکلات است، مي فروشند.

5- عروس جهان: اضافه ي تشبيهي، جهان به عروس مانند شده است. حد: نهايت و منتهاي هر چيز. حسن: جمال و زيبايي.

اگرچه عروس جهان در نهايت حسن و زيبايي است، وليکن بي وفايي را از حدّ برده است.

جهانِ پيرِ رعنا را ترحّم درِ جِبلّت نيست

ز مِهرِ او چه مي پرسي؟ در او همّت چه مي بندي؟

(غزل 5 / 440)

6- خسته: مجروح و آزرده. همّت: – 12 / 12. موميايي: مرهم – 3 / 113.

اگر دل آزرده و مجروح من همّتي داشته باشد، هرگز از انسان هاي سنگ دل و بي رحم مرهمي طلب نمي کند.

7- صوفي: پيرو طريقت تصوّف – فرهنگ. تاب: خشم و خشمگين. زهد: پارسايي، دوري از دنيا – فرهنگ.

نکته ي قابل توجّه در اين بيت طعن و طنزي است که خواجه به صوفيان رياکار زمان دارد که خود شراب خوار قهّارند و هر شرابي نمي تواند آنها را از پاي درآورد، بلکه باده ي تند و قوي اي نياز است تا آنها را مست گرداند؛ به همين سبب مي فرمايد: کجاست آن شرابي که صوفي را مست کند و از پاي درآورد؟ زيرا که از دست زهد دروغين آنها خشمگينم و به تنگ آمده ام.

8- عهد صحبت: پيمان دوستي.

ياران آن چنان پيمان دوستي را شکستند که گويي هرگز آشنايي اي در کار نبوده است.

9- طامع: طمع کار و حريص.

اي نفس طمع کار، اگر مرا رها کني و دست از من برداري، در عين فقر و تنگ دستي، بسيار پادشاهي خواهم کرد.

10- کيميا: – 9 / 5. کيمياي سعادت: – 3 / 298.

کيميا و اکسير خوشبختي را به تو مي آموزم و آن اينکه، از دوستي و هم نشيني با افراد بد بپرهيزي و دوري کني.

11- اي حافظ، از ستم روزگار شکايت مکن؛ زيرا که تو از کارهاي خداوند آگاه نيستي. مي تواند اشاره باشد به قسمتي از آيه ي 16، سوره ي بقره (2): وَ عَسي اَن تَکرَهُوا شَيئاً وَ هُوَ خَيرٌ لَکُم، شايد چيزي را ناخوش بداريد و در آن خير شما باشد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا