- شماره 49
1- روضه: باغ و بوستان. خلد برين: بهشت اعلي – 6 / 419. خلوت: گوشه نشيني – عزلت در فرهنگ.
درويشان: عارفان و قلندران – درويش در فرهنگف خواجه برخلاف زاهد و صوفي، از عارف و درويش به نيکي و خوبي ياد مي کند؛ چنان که در جاي ديگر مي فرمايد:
در اين بازار اگر سودي است، با درويشِ خرسند است
خدايا، مُنعِمم گردان به درويشيّ و خرسندي
(غزل 7 / 440)
محتشمي: بزرگي. خدمت: بندگي و طاعت، پيشگاه و محضر.
گوشه ي عزلت درويشان، بهشت جاويد و خدمت به آنان سبب عزّت و بزرگي است.
2- عزلت: – فرهنگ. گنج عزلت: اضافه ي تشبيهي، عزلت براي عارف از نظر ارزشمندي، به گنج مانند شده است. طلسمات عجايب: طلسم هاي شگفت، «طلسم، شکل و نوشته اي که جادوگران بر گنج ها تعبيه کنند تا از آسيب و دست برد محفوظ بماند.» (فرهنگ اشارات). فتح: گشودن و باز کردن. نظر: نگاه، توجّه و عنايت – فرهنگ. بين گنج و طلسمات تناسب است.
عزلت گزيدن عارفان بسان گنجي است که داراي طلسمات شگرف است و دست يابي و گشايش آن به دست هرکس نيست و تنها نظر و عنايت و لطف درويشان است که مي تواند کليد اين طلسم عجيب باشد.
3- قصر فردوس: کاخ بهشت. رضوان: نام فرشته اي که دربان و نگهبان بهشت است. منظر: چشم انداز و دريچه. چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. نزهت: ايهام دارد: 1- گشت و گذار و گردش 2- صفا و پاک دامني. چمن نزهت درويشان. چمنزاري که درويشان در آن به گشت و گذار مي پردازند و يا چمنزار دل درويشان، خواجه دل و مصاحبت درويشان را به چمنزاري پاک و باطراوت تشبيه کرده است. بين فردوس و رضوان تناسب است.
کاخ بهشت که فرشته ي رضوان دربان آن است، گوشه و چشم اندازي از چمنزار درويشان و يا مصاحبت و هم نشيني ايشان است.
4- قلب سياه: ايهام دارد: 1- سکّه ي تقلّبي 2- دل سياه و ناپاک. کيميا: – 9 / 5. صحبت: مصاحبت و هم نشيني. بين زر و قلب سياه تضاد و بين زر و کيميا تناسب است.
آنچه که زر تقلّبي و سياه را به طلاي خالص و بي غش تبديل مي کند و دل سياه و ناپاک را به قلبي صاف و روشن بدل مي سازد، چيزي جز اکسير معاشرت و همراهي درويشان نيست.
5- تاج تکبّر: اضافه ي تشبيهي، کبر و غرور به تاجي مانند شده است. تاج تکبّر نهادن: کنايه از ترک غرور و تکبّر کردن. کبريا: عظمت و بزرگي. حشمت: شکوه و جلال. بين تکبّر و کبريا صنعت اشتقاق و بين کبريا و حشمت تناسب است.
درويشان داراي چنان عظمت و شکوهي هستند که خورشيد در اوج آسمان با همه ي شکوه و جلالش، در برابر آن فروتني مي کند و تاج از سر برمي دارد.
6- دولت: سعادت، بخت و اقبال. زوال: نابودي و فنا. بي تکلّف: بي پرده، بدون تظاهر و خودنمايي.
آن بخت و سعادتي که از گزند و نابودي در امان است و غمي ندارد، بي پرده و بي گفتگو بدان که دولت درويشان است.
7- خسروان: پادشاهان، زمامداران. حضرت: درگاه، پيشگاه.
شاهان به سبب خدمت و بندگي در درگاه درويشان، قبله ي حاجات نيازمندان شده اند.
8- مقصود: مراد و آرزو، کام دل. مظهر: محلّ تجلّي، جلوه گاه. طلعت: صورت. آينه ي طلعت: اضافه ي تشبيهي، صورت از حيث نور و روشني، به آينه مانند شده است. بين روي و طلعت تناسب و بين روي در معني فلزي که از آن آينه مي ساختند، با آينه ايهام تناسب است.
رخسار پرنور درويشان، جلوه گاهي است که آرزو و مقصود شاهان را برآورده مي کند؛ يعني شاهان براي رسيدن به مراد و آرزوي خويش نبايد از ديدار درويشان روي بگردانند.
9- از ازل تا به ابد: از آغاز تا پايان.
لشکر ظلم و ستم سراسر جهان را فراگرفته است، ولي روزي فرصت و مجال مناسبي براي درويشان فراخواهد رسيد که سپاه ظلم را درهم شکنند و نابود کنند و آن فرصتي است که خدا از ازل تا به ابد به آنان داده است.
10- نخوت فروختن: تکبّر و غرور خود را به رخ ديگران کشيدن. کنف: پناه و حمايت. کنف همّت: اضافه ي استعاري، همّت به صورت ايوان و درختي سايه دار پيش چشم بوده است.
اي توانگر، به درويشان اين همه کبر و تفاخر مفروش، زيرا جان و مالت در پناه توجّه و دعاي درويشان است.
11- گنج قارون: قارون يکي از خويشان موسي بود، ثروت و گنج هاي او معروف است. گفته اند که قارون نزد موسي کيمياگري آموخت و از اين راه، ثروت بي کراني اندوخت و سپس بر اثر اين، مغرور شد. قارون در حالي که بر گنج خود نشسته بود، به دعاي موسي در اعماق زمين فرو رفت. گنج قارون پيوسته در درون زمين حرکت مي کند و يا فرو مي رود؛ از اين رو، آن را گنج روان گفته اند. (فرهنگ تلميحات). در قرآن آيه ي 81، سوره ي قصص (28) بدآن اشاره شده است: فَخَسَفنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الاَرضَ فَمَا کانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللهِ وَ مَا کانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ، پس او و خانه اش را در زمين فرو برديم و در برابر خدا هيچ گروهي نبود که ياري اش کند و خود ياري کردن خويش نمي توانست قهر: خشم. غيرت: – 10 / 5.
قارون و گنج روانش که پيوسته در قعر زمين فرو مي رود و داستانش را بايد در کتاب ها خوانده باشي، بدان که از قهر و غضب درويشان به اين بلا مبتلا شده است.
12- آب حيات: – فرهنگ. آب حيات ازلي: آب حياتي که از ازل بوده است و سبب زندگي جاويد مي گردد. بين خاک و آب تضادّ است.
اي حافظ، اگر طالب زندگي جاويد هستي، به درگاه خلوت درويشان روي بياور و خدمت گزار آنان باش.
13- نظر: نگاه، عنايت و توجّه. آصف: – 1 / 171. آصف عهد: وزير زمان حافظ، بنا به گفته ي مرحوم دکتر قاسم غني، کنايه از خواجه جلال الدّين توران شاه، وزير شاه شجاع است که از ممدوحان حافظ بوده است – مقدّمه و بيت 8 غزل 343. صورت خواجگي: ظاهر بزرگي و محتشمانه. سيرت: راه و روش. بين صورت و سيرت تضادّ است.
غلام عنايت و توجّه آن وزير زمانم که با وجود ظاهر بزرگ و محتشمانه اش، راه و روش درويشان را دارد؛ يعني در عين رفعت مقام، فروتن و خاضع است.