- شماره 485
1- بهار: – 6 / 235. اهل دل: زنده دل، آگاه و صاحب دل، کنايه از عاشق.
اي ساقي، سايه ي ابر است و بهار و لب جوي؛ در چنين زماني من نمي گويم که چه کاري را انجام بده؛ اگر صاحب دل و عاشقي، خودت بگو که چه بايد بکني.
من نگويم که کنون با که نشين و چه بنوش
که تو خود داني اگر زيرک و عاقل باشي
(غزل 2 / 456)
2- اين نقش: کنايه از نقش و نگار خرقه ي صوفيان. دلق: جامه ي ژنده اي که صوفيان بر تن کنند – خرقه در فرهنگ. صوفي: پيرو طريقت تصوّف – فرهنگ. ناب: خالص.
بوي يک رنگي از اين دلق آلوده ي صوفي رياکار به مشام نمي رسد؛ برخيز و بيا آن را با شراب خالص بشوي و پاک کن.
ساقي بيار آبي از چشمه ي خرابات
تا خرقه ها بشُوييم از عُجبِ خانقاهي
(غزل 9 / 489)
3- سفله: پست و فرومايه.
بر کرم و بخشش دنياي پست فطرت تکيه مکن؛ اي دنياديده و باتجربه، پايداري و استواري را از چنين فرومايه اي هرگز مخواه.
4- عيش: شادي و خوش گذراني که با عيب جناس مطرّف است.
تو را دو نصيحت مي کنم، بشنو و به کار ببند که به صد گنج خواهي رسيد؛ اوّل آنکه به عيش و شادي بپرداز و دوم آنکه عيب جويي مکن.
5- بيخ نيکي: استعاره ي مکنيّه، ريشه ي نيکويي و خوبي. نشاندن: کاشتن.
به شکرانه ي آن که بار ديگر به بهار رسيدي، بيخ نيکي و خوبي را بکار و راه حقيقت و معرفت را در پيش بگير.
6- جانان: معشوق و محبوب هم چون جان عزيز. آينه: در اينجا استعاره از دل و وجود انسان. نسرين: – 7 / 52. گل و نسرين: استعاره از صورت زيباي معشوق. دميدن: روييدن.
خواجه با توجّه به اينکه در قديم آينه را از آهن و روي صيقلي شده مي ساختند، مي فرمايد: اگر در اشتياق ديدن چهره ي زيبا و درخشان معشوق هستي، آينه ي دلت را شفّاف و صيقلي کن، وگرنه از آهن و روي، هرگز گل و نسرين نخواهد روييد.
7- فغان: ناله و زاري. خواجه: – 5 / 63. تقصير فرمودن: کوتاهي کردن. توفيق: – 6 / 169. گل توفيق: اضافه ي تشبيهي، توفيق به گل مانند شده است.
گوش خود را باز کن و به دقّت بشنو که بلبل با ناله و زاري نغمه سرايي مي کند و مي گويد: اي خوجه، کوتاهي مکن و از گل توفيق نهايت استفاده را بنما.
8- بوي بردن: درک و فهم کردن.
خواجه با زبان طنز، تعريضي به مشايخ زمان دارد و اين يکي از شيوه هاي اوست که با در ميان آوردن نام خود، در واقع قصد حمله به رياکاران زمانش و استهزاي آنها را داشته باشد؛ به همين سبب مي فرمايد: گفتي که از حافظ ما بوي نيرنگ و ريا مي آيد؛ آفرين بر اين سخن و نفس تو باشد که چه خوب بوي بردي و فهميدي.