- شماره 481
1- نکته: سخن دقيق و باريک، مضمون نغز و لطيف. خون خوردن: کنايه از غم و اندوه بسيار بردن، رنج و تعب کشيدن.
اين سخن لطيف را بشنو تا خود را از غم رها کني؛ اگر به دنبال روي مقدّرنشده باشي، رنج خواهي کشيد.
2- اخرالامر: سرانجام. حاليا: اکنون. سبو: کوزه ي سفالي دسته دار که در آن شراب مي ريزند.
سرانجام خواهي مرد و گل کوزه گل مي شوي؛ اکنون دم را غنيمت بدان و به فکر پر کردن کوزه ي شراب باش و به عيش و شادي بپرداز.
3- پري: – 2 / 64.
اگر از آن آدم هايي هستي که هوس رفتن به بهشت را داري، مي تواني در همين دنيا با معشوقان پري وش به عيش و شادي بپردازي و کامياب شوي.
4- به گزاف: بيهوده و نابه جا.
نمي توان بيهوده و نابه جا بر جاي بزرگان تکيه زد، مگر اينکه همه ي علل و اسباب بزرگي را فراهم کني.
5- اجرها: پاداش ها. خسرو شيرين دهنان: پادشاه معشوقان شيرين سخن زيبارو. فرهاد: – 4 / 54 و با خسرو و شيرين ايهام تناسب است – 6 / 101. دل افتاده: کنايه از عاشق و سرگشته.
اي پادشاه زيبارويان شيرين دهن، اگر گوشه ي عنايتي به سوي اين عاشق رنجور و افتاده بيندازي، پاداش بسياري نصيبت خواهد شد.
6- خاطر: فکر و انديش، دل. رقم: نقش و اثر. فيض: در لغت به معني جوشش و ريزش است و در اينجا مجازاً لطف و بخشش. هيهات: شبه جمله است، افسوس. ورق: استعاره از دل و لوح سينه. ساده کردن: بي نقش و پاک کردن. بيت داراي استفهام انکاري است.
افسوس که دلت هرگز نقش فيض الهي را به خود نمي گيرد؛ مگر اينکه لوح دل را از نقش هاي پراکنده و آشفته پاک کني.
7- عيش: شادي و خوشي. بخت خداداده: سعادت و اقبال خدادادي.
اي حافظ، اگر کار خود را به کرم و بخشش الهي واگذار کني، چه بسيار با لطف و ياري اقبال خدادادي، عيش ها خواهي کرد.
8- صبا: نسيم صبحگاهي. خواجه جلال الدّين: – 9 / 343. سمن: – 7 / 16. سوسن: – 6 / 43.
اي صبا، خدمت گزار خواجه جلال الدّين باش تا جهان را از بوي خوش گل هاي سمن و سوسن عطرآگين کني.