- شماره 479
1- ژاله: باران. برگ: اسباب و وسايل، توشه. صبوح: شراب صبحگاهيو من: «پيمانه اي است به اندازه ي دو رطل.» (لغت نامه). بين صبح و صبوح جناس زايد است.
صبح است و باران از ابر بهمن ماه فرومي چکد؛ پس اي ساقي، زاد و توشه ي شراب صبحگاهي را فراهم ساز و جام شراب يک مني را بده.
2- مايي و مني: کنايه از کبر و غرور. بحر مايي و مني: اضافه ي تشبيهي، مايي و مني به دريا مانند شده است.
در درياي خودبيني و تکبّر گرفتار شده ام؛ شراب بياور تا مرا از اين تکبّر رهايي بخشد.
3- خون پياله: استعاره ي مکنيّه، شراب. در کار کسي بودن: کنايه از در فکر کسي کردن، شوق و رغبت و توجّه به کسي داشتن.
خون پياله را بنوش که خون او حلال است؛ به يار مشغول باش و به او توجّه کن که تنها اين کار شايسته ي انجام دادن است.
4- به دست بودن: کنايه از آگاه و هوشيار بودن، مراقب بودن. مطرب: به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده. ره: راه، در اصطلاح موسيقي، مقام، پرده و آهنگ. مصراع اوّل اشاره است به غم بردن شراب – 8 / 149.
اي ساقي، هوشيار و آگاه باش که غم در کمين ما نشسته است و اي مطرب، همين آهنگي را که مي نوازي، ادامه بده.
5- چنگ: – 8 / 29. پير منحني: استعاره از چنگ خميده قامت در مصراع اوّل.
شراب بده که چنگ سر به گوش من آورد و گفت: از من پير خميده قامت، اين پند را بشنو و روزگار را به عيش و شادي سپري کن.
چنگِ خميده قامت مي خوانَدَت به عشرت
بشنو که پندِ پيران، هيچت زيان ندارد
(غزل 5 / 126)
6- رندان: جمعِ رند و رند شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ. صوت: آواز و آهنگ، سرود، نوعي تصنيف. مغنّي: مطرب و سرودگوي، خنياگر. هوالغني: او بي نياز است و اين تعبير بارها در قرآن به کار رفته است؛ از جمله: آيه ي 68 سوره ي يونس 10، آيه ي 64 سوره ي حج (22)، آيه ي 15 سوره ي فاطر (35) و … . بين مغنّي و غني صنعت شبه اشتقاق است.
اي ساقي، تو را به بي نيازي رندان وارسته سوگند مي دهم که شراب بده تا از آهنگ مطرب، هوالغني را بشنوي.