• شماره 477

1- من: «پيمانه اي است به اندازه ي دو رطل.» (لغت نامه). فراغت: آسودگي. کتاب: در اينجا مراد دفتر اشعار و کتاب شعر است که مکمّل خوشي و عيش و عشرت او بوده است – 2 / 44؛ چنان که در جاي ديگر مي فرمايد:

جز صُراحيّ و کتابم نبُوَد يار و نديم

تا حريفانِ دغا را به جهان کم بينم

(غزل 3 / 355)

چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ.

دو يار هوشيار و آگاه و دو من شراب کهنه، آسودگي خاطر و کتاب شعر و گوشه ي چمني،

2- من اين جا و مقام را با دنيا و آخرت عوض نمي کنم، اگرچه در پي من گروهي بيايند و مرا نصيحت کنند که اين کار را انجام بدهف

3- قناعت: – 9 / 39. يوسف: – 9 / 196. کنج قناعت و گنج دنيا: اضافه ي تشبيهي، قناعت به کنج و دنيا به گنج مانند شده است. کمترين ثمني: کمترين قيمت و بهايي که اشاره است به بخشي از آيه ي 20، سوره ي يوسف (12): وَ شَرَوهُ بِثَمَنٍ بَخسٍ دَراهِمَ مَعدُودَةٍ، او را به بهاي اندک، به چند درهم فروختند. بين کنج و گنج نوعي جناس ناقص است.

آن کسي که گوشه ي قناعت و خرسندي را به گنجينه ي دنيا فروخت، گويي يوسف زيباي مصري را به کمترين بها و قيمتي فروخته است.

4- کارخانه: – 5 / 186. زهد: پارسايي، دوري از دنيا – فرهنگ فسق: گناه. بين زهد و فسق تضادّ است.

اي زاهد، بيا و ببين که رونق و اعتبار کارخانه ي هستي از زهد رياکاري چون تو و از فسق و گناه من کم نخواهد شد.

5- تندباد حوادث: اضافه ي تشبيهي، حوادث ناگوار به باد تند مانند شده است. چمن: سبزه و گياه، در اينجا استعاره از دنيا. سمن: – 7 / 16.

از طوفان رويدادهاي بد و ناگواري که پيش آمده، نمي توان ديد که در اين دنيا گل سرخ و يا گل ياسمني بوده است؛ يعني حوادث بد روزگار همه چيز را از بين برده است.

6- آينه ي جام: اضافه ي تشبيهي، جام به آينه مانند شده است و در اينجا شايد مراد از جام، جام جهان نما باشد. نقش بندي: نقّاشي، تصويرگري. زمن: کوتاه شده ي زمان، زمانه و روزگار.

تصويرگري عالم غيب و پنهان را در آينه ي جام ببين که کسي تاکنون چنين روزگار شگفت انگيزي را به ياد ندارد.

7- سموم: «باد گرم، بادي است که در بيابان هاي سوخته گذشته باشد و بخار دودناک که از زمين برخيزد، با وي يار باشد و بر هرچه بگذرد، بسوزد و هلاک کند، جمعِ آن سمائم.» (لغت نامه) و در اينجا استعاره از حوادث ناگوار. طرف: جناب و سو. نسترن: – 9 / 327.

از اين باد گرم و سوزاني که به سوي باغ وزيد، شگفت آور است که هنوز بوي خوش گلي به مشام مي رسد و رنگ سرخ نسترن باقي مانده است.

8- نگين: مجازاً انگشتري سليمان – 4 / 28 و 2 / 57. عزيز به معني گران بها و گرامي است و نيز يکي از نام هاي خداست که در اين صورت با حق ايهام تناسب است. اهرمن: اهريمن، ديو و شيطان، در اينجا استعاره از صخر جنّي که انگشتري سليمان را به حيله ربود.

اي دل، بکوش تا در برابر حوادث ناگوار صبر پيشه کني، چرا که خداوند چنين انگشتر باارزشي را به دست ديو و شيطان باقي نخواهد گذاشت؛ به عبارت ديگر، حوادث بد روزي به پايان خواهد رسيد.

9- مزاج طبع: استعاره ي مکنيّه، طبع و سرشت روزگار. حکيم: اهل حکمت، دانشمند و فرزانه، طبيب. راي: تدبير و انديشه. برهمن: در لغت به معني خردمند و دانشمند و به پيشواي ديني هندوان گفته مي شود. دو کلمه ي «راي و برهمن» يادآور کتاب کليله و دمنه است که در آغاز داستان هاي آن چنين آمده است: و راي گفت برهمن را … .

اي حافظ، سرشت روزگار در اين حوادث ناگوار تباه شده است؛ کجاست انديشه دانشمندي و تدبير خردمندي تا چاره اي بينديشد؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا