- شماره 451
1- روز داوري: روز جنگ. بين ياوري و داوري جناس لاحق است.
گردش روزگار در روز جنگ چه خوب و خوش تو را ياري کرد تا ببينيم که چگونه سپاس مي گزاري و چه چيزي را به عنوان شکرانه مي آوري.
2- افتادن: کنايه از درمانده و ناتوان گشتن.
به آن کسي که درمانده و افتاده بود و خدا دستش را گرفت و ياري اش کرد، بگو که بر تو واجب است که غم خوار بيچارگان باشي.
3- در کوي عشق شکوه و جلال پادشاهي هيچ خريدار ندارد؛ در آنجا فقط اقرار و اظهار بندگي و چاکري لازم است.
که بَرد به نزدِ شاهان ز منِ گدا پيامي؟
که به کويِ مَي فروشان دو هزار جم به جامي
(غزل 1 / 468)
4- اي ساقي، به مژده ي اينکه به عيش و شادي رسيده اي يک بار به نزد من بيا تا لحظه اي غم اين دنيا را از دلم بيرون کني.
5- شاهراه جاه و بزرگي: اضافه ي تشبيهي، جاه و بزرگي به شاهراه مانند شده است. گريوه: گردنه و راه دشوار. سبک بار: کنايه از فارغ و آسوده.
در شاهراه رسيدن به شکوه و جلال خطر بسيار است؛ پس بهتر آن است که از اين گردنه ي سخت و دشوار فارغ و آسوده عبور نمايي.
6- سودا: – 1 / 36. درويش: فقير و تهي دست که با سلطان تضادّ است. خاطر: فکر و انديشه، دل. قلندري: بي قيدي و بي نيازي، لاابالي گري. بين گنج و کنج جناس خطّ است.
سلطان در انديشه و خيال لشکر و تاج و گنج است و درويش در گوشه ي بي نيازي و قناعت خاطري آسوده دارد.
7- صوفيانه: به روش صوفيان و قلندران. نور ديده: کنايه از شخص بسيار گرامي و عزيز. داوري: نزاع و اختلاف.
اي عزيز من، اجازه هست يک حرف عارفانه به روش قلندران به تو بگويم؟ و آن اينکه صلح و آشتي بهتر از جنگ و نزاع است.
8- نيل: رسيدن. مراد: آرزو. برحسب: به مقدار و اندازه ي. همّت: – 12 / 12. نذر: به گردن گرفتن کاري يا چيزي. توفيق: – 6 / 169.
رسيدن به آرزو به اندازه ي فکر و همّت بلند هرکسي است. زماني که پادشاه نذر خير و خوبي کند، توفيق الهي او را ياري خواهد کرد.
9- فقر: – 9 / 39. قناعت: – 9 / 39. غبار فقر و قناعت: اضافه ي تشبيهي، فقر و قناعت به غبار مانند شده است. کيمياگري: اکسيرسازي، تبديل فلزات ناقص به فلزات کامل تر – 9 / 5. بين غبار و خاک تناسب است.
اي حافظ، گرد و غبار درويشي و خرسندي را از چهره ات مشوي و پاک مکن؛ زيرا که اين خاک، بسيار بهتر و باارزش تر از عمل کيمياگري است.