- شماره 449
1- مهجوري: دوري و جدايي. رواداشتن: جايز شمردن. بر: کنار و پهلو.
اي معشوقي که براي عاشقانت دوري و هجران را جايز مي داني و آنها را از کنار خود دور مي سازي،
2- باديه: بيابان. زلال: آب گوارا و شيرين.
در برابر اميد و انتظاري که در اين راه تو از درگاه خدا داري، عاشقان تشنه ي بيابان عشق را هم به آب گوارا و شيريني درياب.
3- بحل کردن: حلال کردن و بخشيدن. جان: استعاره از معشوق عزيز دوست داشتني هم چون جان.
اي معشوقي که چون جان عزيزي، دلم را ربودي و عاشق خود کردي و من حلالت کردمت، امّا از دلم بهتر از من مراقبت کن.
4- ساغر: جام و پياله ي شراب. حريفان: جمعِ حريف، ياران هم پياله و باده نوش.
اگر تو جايز مي داني که رقيبان و حريفان ديگر از جام شراب ما بنوشند، ولي ما اين را تحمّل نمي کنيم.
5- مگس: استعاره از مدّعيان و لاف زنان عشق. حضرت: درگاه و پيشگاه. سيمرغ: – 6 / 274. عرض: آبرو.
مرحوم حسين علي هروي مي نويسد: بيت اشاره است به گفتگوي هدهد و مگس در منطق الطّير عطّار: «هدهد به مگس مي گويد: تو حشره ي کوچکي هستي که بايد در ارتفاعات کم پرواز کني و بر پليدي ها بنشيني، در حالي که سيمرغ شاه مرغان است و بر بلندترين قلّه هاي جهان جا دارد. اگر تو هم بخواهي در اين سفر با ما به قلّه ي قاف بيايي، ميان راه خسته مي شوي، از حرکت مي ماني و مايه ي دردسر هم سفران مي شوي.» (شرح غزل هاي حافظ، 1818)
اي مگس، بارگاه بلندمرتبه ي سيمرغ جايگاه پرواز تو نيست، با اين کار آبروي خود را مي بري و ما را به دردسر و زحمت مي اندازي.
6- تقصير: گناه و کوتاهي کردن.
تو به سبب گناه و تقصير خود را از اين درگاه محروم ماندي، پس، از دست چه کسي ناله مي کني و فرياد مي زني؟
7- پايه: قدر و منزلت، مقام و مرتبه.
اي حافظ، از پادشاهان قدر و منزلت را در مقابل خدمت و بندگي طلب مي کنند. تو که هيچ سعي و کوششي نکرده اي، بيهوده انتظار چه بخششي را داري؟