• شماره 445

1- مراد: خواست و آرزو.

تو که به همه ي آرزوها و خواست هايت در جهان رسيده اي، از حال عاشقان ضعيف و ناتوان چه غمي داري؟

2- روان (مصراع اوّل): ايهام دارد: 1- روح 2- فوري و زود و در مصراع دوم به معني «جاري» است و بين دو «روان» جناس تامّ و بين بنده و آزادگان تضادّ است.

از غلام و خدمت گزار خود جان و دل بخواه و بي درنگ روح و روان او را بگير، زيرا حکم تو بر سر عاشقان آزاده جاري و نافذ است.

3- ميان (مصراع اوّل): کمر و با ميان در مصراع دوم جناس تامّ است. خوبان: جمعِ خوب، زيبارويان ميان داري کردن: کنايه از سروري و فرمانروايي کردن.

اي معشوق، از ظرافت و باريکي گويي کمر نداري و من در شگفتم که چگونه هر لحظه ميان بزم زيبارويان ميان داري و سروري مي کني!

4- بياض و سواد: سفيدي و سياهي و بين آن دو تضادّ است. نقش: نشان و اثر، عکس و تصوير. درخور: لايق و شايسته. خط: موهاي تازه رسته اي که گرد رخسار خوب رويان برآمده باشد. مشکين: سياه و خوش بو مانند مشک – 2 / 1. ارغوان: استعاره از صورت – 5 / 14.

اي معشوق، سفيدي چهره ي زيباي تو را هيچ نقش و نگاري لايق و درخور نيست؛ زيرا که تو بر چهره ي زيبا و سرخ چون ارغوانت خطّ سياه و خوش بويي کشيده اي.

5- سبک روح: کنايه از ظريف، بي تکلّف، شاد و خرّم. مدام: پيوسته و در معني شراب که در اينجا مراد نيست، با «مي» ايهام تناسب است. سرگران داشتن: کنايه از ناز و تبختر داشتن. بين سبک در «سبک روحي» و گران تضادّ است.

شراب بنوش که همواره شاد و خرّم و سرمستي، به خصوص در آن لحظه که ناز و تکبّر داري.

6- عتاب: خشم و ملامت، قهر آميخته به ناز. جور: ستم.

اي معشوق، بيش از اين بر دل ما قهر و ناز و ستم روامدار. هر چند توان و شايستگي انجام هر کاري را داري، ولي هرچه را که مي تواني، با ما مکن.

7- تير جفا: اضافه ي تشبيهي، جفا به تير مانند شده است. خسته: مجروح و آزرده.

اگر صد هزار تير ظلم و ستم در اختيار داشته باشي، همه ي آنها را براي کشتن من آزرده و دردمند در کمان مي گذاري.

8- کشيدن: تحمّل و صبر کردن. سهل: آسان. رقيبان: جمعِ رقيب – 5 / 88.

جورو جفاي رقيبان حسود را با جان و دل تحمّل کن، زيرا با داشتن يار مهربان، تحمّل ستم آنها آسان است.

9- دست دادن: کنايه از ميسّر گشتن و حاصل شدن. بين دوست و دست جناس زايد است.

ارگ لحظه اي وصال يار برايت ميسّر گشت، وقت را غنيمت بدان و برو که به همه ي آرزوهايت در جهان رسيده اي.

10- باغبان: استعاره از رقيب.

اي حافظ، وقتي از گلستان زيباي يار دامن دامن گل مي چيني و مي بري؛ پس چه غمي از فغان و خروش باغبان داري؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا