• شماره 43

1- صحن: عرصه و فضاي. ذوق بخش: نشاط آور و لذّت بخش. صحبت: مصاحبت و هم نشيني. گل: گل سرخ. وقت گل: موسم شکفتن گل، فصل بهار. وقت (وقت مي خواران): وقت از اصطلاحات صوفيه است و آن، حال و وصفي است که بر سالک مستولي مي گردد – فرهنگ.

فضاي باغ نشاط آور است و هم نشيني با دوستان شادي آور. وقت گل خوش باد که از آن، حال باده نوشان نيز خوش و خرّم است.

2- صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ. مشام: حسّ بويايي، شامّه. طيب: بوي خوش، پاکيزه. انفاس: جمعِ نفس، نفس ها. هواداران: ايهام دارد: 1- دوستان و عاشقان. 2- کساني که بوي صبا را به همراه دارند.

باد صبا هر لحظه مشام جان ما را از بوي معشوق که به همراه خود آورده، خوش مي کند. آري، بوي خوش ياران هم دل خوش و نيکوست.

3- نقاب گشودن گل: کنايه از شکفتن و رخ نمودن گل. آهنگ: 1- قصد و اراده 2- به معني نغمه و آواز که در اينجا مراد نيست، با ساز، ناله و گلبانگ ايهام تناسب است. آهنگ رحلت ساز کردن: کنايه از آماده شدن براي سفر و کوچ. گلبانگ: آواز و بانگ بلبل، آواز خوش. دل افگاران: آزرده دلان، شکسته دلان. بين گل و گلبانگ صنعت اشتقاق است.

هنوز گل شکفته نشده، آماده ي رفتن شد. اي بلبل شيدا، آواز حزين بخوان که نغمه و آهنگ دل شکستگان و عاشقان، خوش و دل پذير است.

نشانِ عهد و وفا نيست در تبسّمِ گُل

بنال بلبل بي دل که جايِ فرياد است

(غزل 10 / 37)

4- مرغ خوش خوان: پرنده ي خوش آواز، کنايه از بلبل. بشارت: مژده. دوست: معشوق و در اينجا اشاره اي نيز به گل دارد. بيداران: عاشقان شب زنده دار و نيز اشاره اي است به بلبل که شب ها از شوق گل بيدار است. ناله: – 2 / 123. بين ناله و راه در اصطلاح موسيقي ايهام تناسب است.

به بلبل عاشق خوش آواز مژده باد که در راه عشق، معشوق از شنيدن ناله هاي عاشقان شب زنده دار دل خوش است.

5- بازار عالم: اضافه ي تشبيهي، عالم از جهت عرضضه ي کالاهاي رنگارنگ به بازار مانند شده است. خوشدلي: شادي و بي غمي. رندي: لاابالي گري و بي قيدي، رسوايي – فرهنگ. خوش باشي: خوش بودن و خوش زندگي کردن. عيّاران: جوانمردان، مردمي جَلد و چالاک و زيرک، غالباً در شعر حافظ با رند مترادف است – 4 / 66.

متاع خوشدلي در بازار عالم يافت نمي شود و اگر هم باشد، رسم و روش رندان عيّارپيشه بهترين نوع خوشي است.

6- سوسن: «گياهي است از خانواده ي سوسني ها و داراي گل هاي زيبا و درشت به رنگ هاي مختلف که سفيد آن را سوسن آزاد و بنفش آن را سوسن کبود يا ازرق و يا آسمان نگون گويند و به هر دو قسم اکنون زنبق گفته مي شود و از گل هاي فصلي است. برگ هاي سوسن دراز و شبيه به زبان است. برگ سوسن را شاعران به زبان تشبيه کنند و سوسن زبان يعني کسي که فصيح است. (گل و گياه در ادبيات منظوم فارسي). سخنوران فارسي «زبان داشتن» سوسن را به دو گونه تعبير کردند؛ از يک سو، سوسن را مظهر غمّازي و پرده دري و عدم رازداري دانسته و از سوي ديگر، به رغم داشتن ده زبان، آن را مظهر سکوت و خاموشي پنداشته اند. دير: جايي که راهبان مسيحي در آن با هم زندگي و عبادت کنند، صومعه. دير کهن: استعاره از دنيا. سبک باران: آزادان از رنگ تعلّق، فارغ بالان.

خواجه مي فرمايد: سوسن آزاده با زبان برگ ها و نشان دادن آزادي خود از بار تعلّقات، به گوش من گفت که در اين دنياي فاني، زندگي کساني که وابستگي کمتري دارند، بهتر است.

7- تا: زنهار، مبادا. جهان داران: مردم داران، کنايه از پادشاهان.

اي حافظ، راه و رسم خوشدلي، ترک تعلّقات و آزادي از علايق دنيوي است. مبادا گمان کني که احوال پادشاهان و دنياداران خوب و خوش است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا