- شماره 423
1- دوش: ديشب. ميکده: – ميخانه در فرهنگ. خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ. تردامن: کنايه از آلوده و ناپاک.
ديشب خواب آلوده به درِ ميخانه و خرابات رفتم، در حالي که خرقه ناپاک و سجّاده ام آلوده به شراب بود،
2- افسوس کنان: تمسخرکنان، دريغاگويان. مغ بچه: – 3 / 9. رهرو: سالک – فرهنگ.
مغ بچه ي باده فروش مسخره کنان و دريغاگويان آمد و گفت که اي سالک خواب آلوده، بيدار شو،
3- خرابات: – فرهنگ. خراميدن: با ناز و تکبّر و تبختر راه رفتن. دير: جايي که راهبان مسيحي در آن با هم زندگي و عبادت مي کنند، صومعه. دير خراب: استعاره از خرابات در مصراع اوّل. بين خرابات و خراب صنعت اشتقاق و بين خرام و خراب جناس مطرّف است.
خود را پاک و مطهّر کن، سپس به درون ميکده با ناز بيا تا اين سراي خراب از وجود تو آلوده و ناپاک نشود،
4- هوا: ميل و آرزو، اشتياق. پسران: – 2 / 39. جوهر روح: ايهام دارد: 1- اضافه ي تشبيهي، روح به گوهر مانند شده است؛ يعني روح باارزش و گران بها. 2- جوهر به معني اصل و ذات است که به قول منطقيون پنج قسمت است و آن عبارتند از: هيولي، صورت، جسم، نفس (روح) و عقل. (لغت نامه). ياقوت: – 4 / 34. مذاب: گداخته و ذوب شده. ياقوت مذاب: استعاره از شراب سرخ رنگ. بين جوهر در معني گوهر با ياقوت ايهام تناسب است.
تا کي مي خواهي در آرزو و اشتياق معشوقان شيرين لب جوهر روح خود را به شراب سرخ آلوده کني؟،
5- منزل: – 9 / 94. خلعت: جامه اي که اميري يا بزرگي به کسي بخشد. شيب: پيري. تشريف: خلعت که امرا و سلاطين براي بزرگ گردانيدن کسي به او دهند. شباب: جواني که با شيب متضادّ است. خلعت شيب و تشريف شباب: اضافه ي تشبيهي، شيب به خلعت و شباب به تشريف مانند شده است.
مرحله ي پيري را به پاکي و طهارت بگذران و جامه ي پيري را مانند خلعت جواني آلوده مکن،
6- چاه طبيعت: اضافه ي تشبيهي، عالم مادّه و طبيعت به چاه مانند شده است. صفا: پاکي و روشني، يک رنگي و خلوص. تراب: خاک. آب تراب آلوده: آب گل آلود، استعاره از وجود مادّي انسان.
پاک و يک رنگ و خالص شو و از چاه عالم مادّه و طبيعت بيرون بيا، زيرا که آب گل آلود روشني و صفا ندارد،
تو کز سرايِ طبيعت نمي روي بيرون
کجا به کويِ طريقت گذر تواني کرد؟
(غزل 6 / 143)
7- جان جهان: کنايه از معشوق و محبوب زيرا که معشوق روح و جان عالم است. دفتر گل: اضافه ي تشبيهي، گل به دفتر و کتاب مانند شده است. ناب: پاک و خالص. بين جان و جهان جناس زايد است.
گفتم اي معشوقي که جان و روح عالمي، اگر در فصل بهار در کنار گل به عيش و شادي بنشينيم و باده بنوشيم و دفتر گل با شراب پاک و خالص آلوده گردد، عيبي ندارد،
8- آشنايان: ايهام دارد: 1- عارفان و عاشقان، آشنايان دل. 2- شناگران که با بحر، غرقه و آب تناسب است.
زيرا که عاشقان و آشنايان طريق عشق در اين درياي بي کران و ژرف غرق شدند، ولي هرگز دامنشان تر نگشت و آلوده ي عشق مجازي و دل بستگي هاي مادّي نگشتند.
9- لغز: معمّا، سخني که در آن، معني پوشيده و پنهان باشد. نکته: سخن دقيق و باريک، مضمون نغز و لطيف. لغز و نکته به کسي فروختن: کنايه از فضل فروشي کردن، نکته سنجي خود را به رخ کسي کشيدن. عتاب: قهر و سرزنش.
گفت: اي حافظ، معمّا و نکته داني خود را به رخ ديگران مکش و فخرفروشي مکن و حافظ در پاسخ گفت: آه و فغان از اين لطف و محبّتي که همراه با قهر و خشم است.