- شماره 422
1- سلسله: زنجير. سلسله ي زلف: اضافه ي تشبيهي، زلف به سلسله مانند شده است. ديوانه نواز: کسي که به عاشق ديوانه لطف و محبّت مي کند و در اينجا منظور، همان به زنجير کشيدن است. بين سلسله و ديوانه تناسب است.
اي معشوقي که با گيسوي تابدار و حلقه حلقه ي دراز خود آمده اي، اميد است که وقت و فرصت بيشتري داشته باشي؛ زيرا که براي نوازش عاشق ديوانه آمده اي.
2- ناز: عشوه، عدم التفات معشوق به عاشق. عادت گرداندن: شيوه و روش را تغيير دادن. پرسيدن: احوال پرسي کردن. نياز: خواهش و تمنّا، گدايي و درخواست، در اينجا احتياج و نياز به معشوق. ارباب نياز: نيازمندان، حاجتمندان. بين ناز و نياز جناس زايد است.
لحظه اي ناز و عشوه مکن و شيوه و خوي خود را تغيير بده، زيرا که به احوال پرسي عاشقان نيازمند آمده اي.
3- بالا: قد و قامت. برازنده ي ناز: شايسته و سزاوار ناز و عشوه. بين صلح و جنگ تضادّ است.
اي معشوق، چه به قصد صلح و آشتي آمده باشي، چه به جنگ و ستيز، در برابر قد و قامت رعنا و موزون تو جانم را فدا مي کنم؛ زيرا که به هر حال ناز و عشوه فقط برازنده ي بالاي زيباي توست.
4- لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ. لب لعل: اضافه ي تشبيهي، لب از جهت سرخي به لعل مانند شده است. چشم بد: چشم زخم، «آزار و نقصاني که از اثر نظر بد به کسي و يا به چيزي رسد، چشم شور.» (لغت نامه). شعبده باز: نيرنگ باز و تردست. بين آب و آتش تضادّ است.
خواجه لب سرخ يار را به آتش و بوسه هاي آن را به آب حيات مانند کرده است و مي فرمايد: اي معشوقي که با لب هاي لعل گون خودگويي آب و آتش را در هم آميخته اي. چشم بد از تو دور باد که بسيار شعبده باز و ساحر آمده اي.
5- ثواب: اجر و پاداش اخروي. غمزه: – 8 / 249. نماز: مراد نماز ميّت است.
آفرين بر دل مهربان و رحيم تو که به خاطر اجر و پاداش اخروي براي خواندن نماز بر سر کشته ي ناز و غمزه ي خود آمده اي.
6- زهد: پارسايي، پرهيزکاري، دوري از دنيا – فرهنگ. يغما: غارت و تاراج. مست: بي خويش. خلوت گه راز: جاي راز و نياز به دور از اغيار.
زهد و پارسايي من در برابر تو چه ارزش و اعتباري دارد؟ در حالي که آشفته و مست به خلوت گاه راز و نيازم آمدي و دل عاشق مرا غارت کردي.
7- خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ. مذهب: شيوه و روش.
گفت: اي حافظ، بار ديگر خرقه ي تو را آلوده به شراب مي بينم. مگر از آيين و روش زاهدان برگشته اي و به جمع رندان عاشق پيشه ي مست پيوسته اي؟!