• شماره 415

1- راستان: جمعِ راست، صدّقيان و درست کرداران. پيک راستان: کنايه از باد صبا. بلبلک – 1 / 77. دستان سرا: نغمه سرا و آوازخوان. بلبل دستان سرا: شايد استعاره از خود حافظ باشد.

اي صبا که قاصد عاشقان راستيني، از معشوق ما خبري بياور و احوال گل را براي بلبل نغمه سرا بازگو کن.

2- خلوت انس: مجلس انس و محبّتي که از اغيار و نامحرمان خالي باشد. آشنا: دوست و آشناي دل. سخن آشنا: کنايه از عشق و محبّت.

ما آشنايان خلوت گاه بزم محبّت و عشقيم؛ پس غم مخور و نگران نباش. با معشوق و دوست هم دل، سخن از عشق و محبّت بگو.

3- زلفين: «مو و حلقه ي گيسو» (لغت نامه). مشک: – 2 / 1. مشک بار: معطّر و خوش بو. سر چيزي داشتن: کنايه از قصد و توجّه به امري.

آن هنگام که معشوق سر زلف معطّر خود را بر هم مي زد و پريشان مي ساخت، به خاطر خدا بگو که از اين کار درباره ي ما چه هدف و نيّتي داشت؟

4- توتيا: – 6 / 62. معاينه: عيان و آشکارا، رو در رو.

به آن کسي که گفت خاک درِ دوست توتياست، بگو که سخنش را آشکارا در مقابل چشم ما بگويد تا او را به خاطر اين حرف ستايش کنيم.

5- خرابات: – فرهنگ. پير: مرشد و راهنماي سالکان – فرهنگ. ماجرا: – 7 / 17.

به آن کسي که مرا از رفتن به ميکده و خرابات باز مي دارد، بگو که اگر مي تواند اين سخن را در برابر پير و مرشد من بگويد.

6- گر ديگرت: اگر دوباره تو. دولت: اقبال و سعادت. ادا: به جا آوردن.

اگر بار ديگر بر آن درگاه بخت و اقبال گذر کردي، بعد از به جاي آوردن خدمت و عرض دعا بگو،

7- گرفتن: مؤاخذه کردن. شاهانه: منسوب به شاه، آن گونه که لايق و سزاوار شاه است، بزرگوارانه. ماجرا: – 1 / 17. بين شاهانه و گدا تضادّ است.

اگرچه ما بد و گناه کار هستيم، ولي تو ما را به واسطه ي آن مؤاخذه و سرزنش مکن و از ماجراي گناه من درمانده و گدا بزرگوارانه ياد کن؛ يعني از نگاه انسان هاي بخشنده و بزرگوار گناه مرا ببين،

8- محتشم: با حشمت و جلال، بزرگوار. بين فقير و گدا و بين محتشم و پادشا تناسب و بين فقير و گدا با محتشم و پادشا تضادّ است.

براي اين فقير و درمانده نامه ي آن بزرگوار را بخوان و براي اين گداي عاشق، ماجراي آن پادشاه را بازگو کن.

9- دام زلف: اضافه ي تشبيهي، زلف به دام مانند شده است.

معشوق وقتي جان هاي بسياري را از دام زلف خود بر خاک مي ريخت و پراکنده مي ساخت، اي باد صبا، بگو که بر دل غريب من که در حلقه ي زلف او اسير بود، چه گذشت؟

10- جان پرور: روح بخش. ارباب معرفت: عرفا و مردان حق. رمز: راز و سرّ. حديث: سخن، قصّه و داستان.

اي صبا، داستان عارفان، روح پرور و زندگي بخش است؛ پس برو رمز و نکته اي از آنان بياموز و سپس بيا سخني از آن را براي ما بازگو کن.

11- زرق: ريا و دورويي.

اي حافظ، اگر به مجلس او تو را راه مي دهند، باده بنوش و مست شو و به خاطر خدا ريا و دورويي را رها کن (شايد مصراع دوم متناسب باشد با اين ضرب المثل مستي و راستي).

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا