- شماره 412
1- خون افشان: خون افشاننده و خونبار، کنايه از سخت گريان.
از دست آن معشوق ابروکمان زيبا بسيار اشک خونين مي فشانم و سخت در رنجم. مردم جهان از آن چشم و از آن ابرو چه بسيار آشوب و بلا خواهند ديد.
2- ترک: کنايه از معشوق زيبا و غارتگر. نگارين گلشن: گلشن پر نقش و نگار، باغ خرّم و زيبا. مشکين: سياه و خوش بو مانند مشک – 2 / 1.
بنده ي چشم آن معشوق زيبارويي هستم که در خواب ناز مستي، چهره اش چون باغ پرنقش و نگار است و ابرويش مانند سايباني سياه بر روي آن گلشن قرار دارد.
3- هلالي: باريک و خميده. طغرا: – 6 / 71. طغراي ابرو: اضافه ي تشبيهي، ابرو از جهت هلالي بودن، به طغرا مانند شده است. طاق: ايوان، سقف منحني و خميده. طاق آسمان: اضافه ي تشبيهي، آسمان به طاق مانند شده است.
از اين غصّه ي تنم مانند هلال ماه لاغر و خميده شد که با وجود ابروي هلالي يار من، ماه کيست که از طاق آسمان ابرو نشان مي دهد و جلوه گري مي کند؟
4- رقيبان: جمعِ رقيب – 5 / 88. جبين: پيشاني. حاجب: پرده دار و پيام رسان و در معني ابرو که در اينجا مراد نيست، با ابرو ايهام تناسب است. گونه: نوع و در معني دو طرف صورت که در اينجا مراد نيست، با چشم، جبين و ابرو ايهام تناسب است.
رقيبان و نگهبانان يار غافل و بي خبرند که هر لحظه از آن چشم و پيشاني براي ما هزاران نوع پيغام مي آيد و در اين ميان، پرده دار و پيام رسان ابروي زيباي اوست.
5- گوشه: – 5 / 44. گوشه گيران: عارفان عزلت نشين. طرفه: شگفت انيگز، هر چيز نو و خوش. طرف: کنار، جانب. سمن: – 7 / 16. چمان: از مصدر چميدن، خرامان و با ناز راه رفتن.
پيشاني معشوق براي روح و جان گوشه نشينان، مانند گلزار شگفت انگيز و زيبايي است که بر کنار سمن زار رخسارش، ابروان کماني زيباي او در حال خميدن و حرکت است.
6- حور: – 2 / 125. پري: استعاره از زن زيبا – 2 / 64. حسن: جمال و زيبايي.
با چنين زيبايي و جمالي که در توست، ديگر کسي از حور و پري به خاطر چشمان سياه زيبا و ابروان کماني سخن نمي گويد؛ به عبارت ديگر، اي معشوق، زيبايي و دلربايي تو بازار حور و پري را از رونق و اعتبار انداخته است.
7- کافر دل: کنايه از محبوب سنگ دل و بي رحم. نقاب زلف: اضافه ي تشبيهي، زلف به نقاب مانند شده است. ترسيدن: بيم داشتن، مطمئن بودن. محراب: – 11 / 69. گرداندن: تغيير دادن. دلستان ابرو: ابروي زيبا و دلربا.
تو معشوق سنگ دل و بي رحم، نقاب گيسوي زبيباي خود را بر چهره ات نمي اندازي و من مي ترسم که ابروي دلرباي کماني تو محراب مرا تغيير دهد.
8- هواداي: طرفداري و عاشقي. غمزه: – 8 / 249. تير غمزه: اضافه ي تشبيهي، غمزه به تير مانند شده است. بين مرغ و هوا در «هواداري» و بين تير، صيد و کمان و بين غمزه، چشم و ابرو و بين کمان و ابرو تناسب است.
اگرچه حافظ در عاشقي و طرفداري از يار مرغ هوشياري بود، ولي عاقبت، چشم دل فريب آن معشوق ابروکمان با تير ناز و عشوه او را شکار کرد.