• شماره 409

1- خون بها: مبلغي که در برابر خون مقتول به بازماندگان او مي دهند، ديه. نافه: – 2 / 1. سايه پرور: کنايه از راحت طلب، کسي که به فراغت و آسودگي بار آمده باشد، به ناز پرورش يافته. طرف: گوشه.

خوني که در نافه ي آهوي چين جمع مي شود، به مشک تبديل مي گردد و گران بهاست و خواجه با توجّه به اين مطلب، خاک راهي را که معشوق بر آن قدم گذارده، با مشک برابر دانسته است و مي فرمايد: اي معشوقي که ارزش و بهاي خاک راه تو، برابر با بهاي خون نافه ي چين است و خورشيد با همه ي عظمت و شکوهش در زير سايه ي گوشه ي کلاه تو پرورش يافته است،

2- نرگس: – 5 / 24. کرشمه: – 8 / 249. خراميدن: با ناز و تکبّر و تبختر راه رفتن. شيوه: کرشمه و ناز. (لغت نامه)

من فداي ناز و غمزه ي تو چشم سياه و زيباي تو شوم، بيرون خرام که نرگس عشوه گري را از حد برده است،

3- خون کسي را خوردن: کنايه از گشتن و در رنج و عذاب انداختن کسي. ملک: فرشته، در اينجا منظور فرشته اي که همه ي اعمال خوب و بد انسان را مي نويسد.

اي معشوق، خونم را بريز و مرا به رنج و عذاب بينداز؛ زيرا هيچ فرشته اي با چنين زيبايي و جمالي که تو داري، هرگز دلش راضي نمي شود که گناهي برايت بنويسد.

4- در کنار ديده و دل تکيه داشتن: کنايه از عزيز و گرامي بودن.

اي معشوق، وجود تو سبب آرامش دل و خواب ديده ي مردم جهان شده است؛ به همين سبب است که بر ديده و دل آن تکيه زده اي و عزيز و گرامي شده اي.

5- از حسرت ديدن چهره ي زيبا و درخشان چون ماهت، هر شب با ستارگان آسمان گفتگو مي کنم و شب زنده دارم.

6- آستانه ي دولت پناه: درگاهي که اقبال و سعادت بدآن پناه آورده است، خانه ي بخت و سعادت.

همه ي دوستان هم دم و هم دل از هم جدا شدند و تنها ما هستيم که بر در خانه ي بخت و سعادت تو مانده ايم.

7- طمع بريدن: کنايه از قطع اميد کردن، چشم پوشي کردن. عنايت: توجّه و احسان – فرهنگ. آتش به خرمن زدن: کنايه از هستي را به باد دادن. خرمن غم و دود آه: اضافه ي تشبيهي، غم از جهت انبوهي و فراواني به خرمن و آه به دود مانند شده است، آه آتشين و سوزان. بين آتش و خرمن تضاد و بين آتش و دود تناسب است.

اي حافظ، از توجّه و احسان يار نااميد مشو که سرانجام آه سوزان تو خرمن غم و اندوه را آتش مي زند و نابود مي سازد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا