- شماره 407
1- مزرع سبز فلک: اضافه ي تشبيهي، فلک و آسمان به مزرعه ي سبز مانند شده است. داس: وسيله اي است آهني و تيز با دسته ي چوبي به شکل هلال که در درو از آن استفاده مي کنند. داس مه نو: اضافه ي تشبيهي، هلال ماه نو از جهت شکل، به داس مانند شده است. کشته: کشت شده، کاشته شده و کشته در اينجا کنايه از اعمال انسان است. هنگام درو: وقت برداشت محصول که در اينجا کنايه از روز قيامت است. بين مزرعه، سبز، داس، کشته و درو تناسب و خويش (خيش) در معني چوبي که گاوآهن را بدآن محکم سازند و زمين را شيار کنند و در اينجا مراد نيست، با مزرعه، داس، کشته و درو ايهام تناسب است. بين اشاره است به حديث: اَلدُّنيا مَزرَعَةُ الآخِرَةِ. (احاديث مثنوي، 112)
کشتزار سبز آسمان و داس ماه نو را ديدم و به ياد کشته ي اعمال خود و زمان درو کردن آن افتادم.
2- بخت: سعادت و اقبال. سابقه: – 5 / 80.
به بخت گفتم: خوابيدي و از سحر غافل شدي و خورشيد طلوع کرد. در پاسخ گفت: با وجود اين، از لطف و عنايت الهي نااميد مشو.
3- مجرّد: جدانشده از علايق و دل بستگي هاي مادّي، وارسته. مسيحا: – 8 / 4. پرتو: نور و روشني.
اگر مانند مسيح (ع) به دور از تمام تعلّقات مادّي پاک و مجرّد به آسمان بروي، از چراغ وجود تو صدها نور و روشني به خورشيد خواهد رسيد.
4- شب دزد: کسي که شب ها دزدي مي کند. عيّار: – 4 / 66. کاووس: – 5 / 101. کيخسرو: – 6 / 120. کمر: کمربند جواهرنشان سلطنتي که همانند تاج از لوازم پادشاهي و سلطنت است. بر ستاره و گردش فلک تکيه و اعتماد مکن؛ زيرا اين عيّار شب دزد ماهر و حيله باز حتّي تاج کاووس و کمربند کيخسرو را هم دزديده است.
5- گوش گران داشتن: ايهام دراد: 1- گوش را از جهت وزن، سنگين مي کند. 2- به گوش ارزش و قيمت مي دهد. 3- گوش را از جهت شنيدن سنگين و کم شنوا مي سازد؛ يعني صاحب چنين گوشي متکبّر و مغرور است و به پند ديگران توجّه نمي کند. دور خوبي: روزگار زيبايي.
هر چند گوشواره ي طلا و لعل گوش را سنگين مي کند، ولي پند مرا بشنو که روزگار خوبي و زيبايي زودگذر و ناپايدار است.
6- چشم بد: چشم زخم – 5 / 246. خال: – فرهنگ. حسن: جمال و زيبايي. عرصه: ميدان و در معني صفحه ي شطرنج با بيدق ايهام تناسب است. عرصه ي حسن: اضافه ي تشبيهي، حسن به عرصه و ميدان مانند شده است. بيدق: معرّب پياده ي فارسي و آن مهره ي پياده ي شطرنج است. راندن: به حرکت درآوردن. گرو: «آنچه براي قمار يا شرط مسابقه و امثال آن در ميان نهند و برنده را باشد.» (لغت نامه). گرو بردن: پيروز شدن، پيشي گرفتن.
چشم بد از خال چهره ي زيباي تو دور باد؛ زيرا که در عرصه ي حسن و جمال حرکتي کرد و پياده اي راند که در نتيجه ي آن، بر ماه و خورشيد که مظهر زيبايي اند، پيشي گرفت و پيروز گشت.
7- فروختن: کنايه از ناز و تفاخر کردن. عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. خرمن ماه: هاله ي ماه، نوري که در دَور ماه ديده مي شود و به آن ديهيم ماه نيز گويند. (فرهنگ اشارات). پروين: – 9 / 3. خرمن مه و خوشه ي پروين: اضافه ي تشبيهي، ماه به خرمن و پروين به خوشه ي انگور مانند شده است. دو جو: کنيه از چيز کم و اندک – 5 / 64. بين آسمان، مه و پروين و بين خرمن، خوشه و جو تناسب است.
به آسمان بگو که اين چنين بزرگي و عظمت خود را به رخ نکشد و تفاخر نکند که در طريق عشق، خرمن ماه به قدر يک جو و خوشه ي پروين اندازه ي دو جو بيشتر نمي ارزد.
8- زهد: پارسايي، پرهيزکاري، دوري از دنيا و در اينجا منظور خواجه زهد خشک است که به احوال معنوي نمي انجامد و تهي از عشق و محبّت است – فرهنگ. آتش زهد و ريا و خرمن دين: اضافه ي تشبيهي، زهد و ريا به آتش و دين به خرمن مانند شده است. خرمن چيزي را سوختن: کنايه از نيست و نابود کرن آن چيز. خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ.
اي حافظ، اين خرقه ي پشمين آلوده به ريا را از تن بيرون بينداز و برو؛ زيرا که سرانجام آتش اين زهد خشک ريايي، خرمن دين و ايمان را خواهد سوزاند.