- شماره 395
1- گلبرگ: رگ گل، استعاره از صورت زيبا و لطيف. سنبل: – 5 / 81. مشکين: سياه و خوش بو مانند مشک – 2 / 1. خراب کردن: کنايه از غمگين و ناراحت کردن، بي تاب و بي قرار کردن.
از سنبل گيسوي خوش بويت نقابي بر چهره ي زيبا و لطيف چون برگ گلت بيفکن؛ يعني صورت خود را بپوشان و با پنهان کردن آن، عالمي را از محروميّت ديدارت بي قرار و غمگين ساز.
2- فشاندن: افشاندن، ريختن و نثار کردن.
خواجه عرق چهره ي چون گل معشوق را به گلاب و چشم را به شيشه و اشک را به گلاب درون شيشه مانند کرده است و مي فرمايد: اي معشوق، عرق معطّر چهره ي گلگونت را بيفشان و اطراف باغ را مانند شيشه هاي چشم ما پر از گلاب کن.
3- ايّام گل: فصل بهار. دور باده: به دور و گردش درآوردن جام باده.
وقتي فصل بهار و دوران گل مانند عمر به سرعت در حال سپري شدن است؛ پس اي ساقي، تو نيز براي به گردش درآوردن جام شراب شتاب کن.
4- شيوه: کرشمه و ناز (لغت نامه). نرگس: – 5 / 24. پرخواب: پرخمار و نيم باز. رشک: حسد. رعنا: زيبا.
اي معشوق، چشم مست پرخمارت را با کرشمه و ناز بازکن تا چشم گل نرگس از حسادت بسته شود و به خواب رود.
5- بنفشه: – 6 / 16. نگار: – 6 / 15. لاله: – 9 / 58.
بنفشه را بو کن و گيسوي زيبا و خوش بوي معشوق را در دست بگير و رنگ سرخ لاله را ببين و قصد نوشيدن شراب کن.
6- قدح: جام و پياله ي شراب. کشيدن: نوشيدن. عتاب: سرزنش و درشتي.
از آنجا که شيوه ي عاشق کشي تو اين گونه است، با دشمنان و رقيبان ما شراب بنوش و خوش باش و ما را عتاب و سرزنش کن.
7- خانه: استعاره از دنيا. قياس: سنجيدن و مقايسه کردن.
حباب، برآمدگي هاي تو خالي کروي شکل روي آب است که خواجه در مصراع اوّل، آن را به چشمي مانند کرده است و مي فرمايد: مانند حباب شراب، چشم خود را به روي جام باده بازکن و اساس اين دنياي زودگذر را از حباب بدان؛ يعني در اين دنياي ناپايدار و زودگذر چون حباب به مستي و عيش بپرداز.
8- وصال: پيوند با محبوب – فرهنگ. يارب: – 1 / 67. خسته دل: آزرده دل و غم ديده.
حافظ از روي نياز، وصال يار را طلب مي کند. خدايا، دعاي عاشقان آزرده خاطر و غمگين را اجابت کن.