• شماره 389

1- بو: ايهام دارد: 1- اميد و آرزو 2- رايحه و بوي خوش. گريبان: يقه. جامه در تن از گريبان تا به دامن چاک کردن: کنايه از به هيجان آمدن و از شوق بي خود و بي تاب گشتن.

هر لحظه از شدّت شوق و اشتياق ديدارت، جامه ي تن را چون گل از گريبان تا به دامن پاره مي کنم.

2- گويي گل در باغ، تن زيبا و لطيف تو را ديد و به هيجان آمد و از شدّت شوق مانند عاشقان مست، جامه ي خود را بر تن پاره کرد و شکوفا شد.

3- جان بردن: کنايه از نجات يافتن و رها شدن.

من از دست غم عشق تو به سختي مي توانم نجات يابم و رها شوم، ولي تو چه آسان دل مرا ربودي و عاشق خود ساختي.

4- به گفته ي دشمنان از دوست روي گردانيدي، ولي هيچ کس با دوست خود دشمن نمي شود.

5- سيم: نقره. بين جامه و جام جناس زايد است.

تن تو در جامه مانند شراب در جام است، ولي دل سخت تو در سينه ي سپيدت، چون آهني است که در ميان نقره باشد.

6- خواجه سوختن و شعله ور شدن شمع را نشانه ي سوز دل و ذوب شدن موم آن رابه گريستن تعبير کرده است و مي فرمايد: اي شمع، از سوز دل اشک خونين از چشم جاري کن؛ زيرا که سوز و گداز درونت بر همه ي مردم آشکار شده است.

7- آه جگرسوز: کنايه از دم و آه دردناک. روزنه: پنجره و دريچه.

چنان نکن که از سينه ام آه جگرسوز و دردناک به مانند دودي که از روزن خارج مي شود، بيرون بيايد.

8- دل شکستن: کنايه از رنجانيدن و آزرده خاطر کردن. در پا انداختن: پايمال کردن و کنايه از خوار و سبک شمردن.

دلم را که در سر زلف تو جاي گرفته است و مسکن دارد، مشکن و در پاي مينداز و پايمال مساز.

9- دل بستن به چيزي يا کسي: کنايه از علاقه و دل بستگي و عشق به چيزي يا کسي پيدا کردن.

اکنون که حافظ اسير و دل بسته ي گيسوي تابدار و زيباي توست، اين گونه او و کارش را خوار مکن و پايمال مساز.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا