• شماره 387

1- شمشاد: درختي است هميشه سبز که در ادبيات فارسي، شاعران قد و قامت معشوق را بدآن تشبيه کرده اند. خسرو شيرين دهنان: شاه و سرآمد زيبارويان شيرين لب، ايهامي به خسرو و شيرين نيز دارد – 6 / 41. قلب: ايهام دارد: 1- دل 2- ميانه و مرکز سپاه. صف شکنان: جمعِ صف شکن و صف شکن در لغت به معني شکننده و برهم زننده ي صف دشمن است، کنايه از دلير و شجاع. بين شاه و خسرو تناسب است.

شاه و سرآمد زيبارويان بلندقامت شيرين لب که با تير مژگان خود قلب همه ي دليران صف شکن را مي شکند و تسخير مي کند،

2- نظر: نگاه و توجّه. درويش: فقير و تهي دست. چشم و چراغ: کنايه از کسي که مايه ي فخر و مباهات و مورد علاقه باشد. شيرين سخنان: کنايه از کساني که گفتاري شيرين و خوب دارند، فصيح و سخنور.

سرمست و خوش از کنارم گذشت و نگاه و توجّهي به من درويش انداخت و گفت: اي نور چشم و سرآمد همه ي شاعران شيرين سخن،

3- برخوردن: برخوردار و بهره مند شدن. سيم تنان: معشوقان سفيداندام زيبا.

تا کي مي خواهي کيسه ات از سيم و زر خالي باشد؟ بيا و غلام و مطيع من شو که گويي از همه ي معشوقان سفيداندام زيبا بهره مند و برخوردار شده اي.

4- ذرّه و خورشيد: – 3 / 315. مهر: عشق و دوستي و در معني آفتاب که در اينجا مراد نيست، با خورشيد ايهام تناسب است. خلوت گه خورشيد: جاي خلوت خورشيد، کنايه از آسمان.

تو از ذرّه کمتر نيستي، خود را پست و خوار مدان و عشق ورزي کن تا سرانجام رقصان و شادان به خلوت سراي خورشيد برسي و به وصال معشوق نايل شوي.

ذرّه را تا نبُوَد همّتِ عالي حافظ

طالبِ چشمه ي خورشيدِ درخشان نشود

(غزل 1 / 227)

چو ذرّه گرچه حقيرم، ببين به دولتِ عشق

که در هوايِ رُخت چون به مِهر پيوستم

(غزل 3 / 315)

5- قدح: جام و پياله ي شراب. به شادي روي کسي خوردن: – 8 / 123. زهره: – 5 / 45. زهره جبينان: کساني که پيشاني درخشان و تابناک چون زهره دارند، کنايه از زيبارويان. نازک بدنان: معشوقان لطيف اندام.

بر کار دنيا اعتماد مکن و دل مبند و اگر پياله اي شراب داري، آن را به سلامتي معشوقان لطيف اندام زيبا بنوش و خوش باش.

6- پير: مرشد و راهنماي سالکان – فرهنگ. کشيدن: نوشيدن. صحبت: مصاحبت و هم نشيني. بين پيمانه و پيمان جناس زايد است.

پير باده نوش من که روحش شاد باد گفت که از مصاحبت و هم نشيني کساني که به عهد و پيمان خود وفادار نيستند، دوري کن،

7- گسليدن: پاره کردن و جدا شدن. فارغ: آسوده خاطر. اهرمنان: اهريمنان، ديوان و شياطين. بين دوست و دست جناس زايد و بين دوست و دشمن و بين يزدان و اهرمنان تضادّ است.

به دامن دوست متوسّل شو و به او پناه ببر و از دشمن دوري کن؛ مرد خدا شو تا از شرّ شياطين آسوده خاطر شوي.

8- صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ. چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. لاله: – 9 / 58.

سحرگاه با باد صبا در باغ لاله مي گفتم که اين همه گلگون کفنان کشته شدگان چه کسي هستند؟،

9- لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ. مي لعل: شراب سرخ.

باد صبا گفت: اي حافظ، من و تو آشنا و محرم راز نيستيم؛ پس از شراب سرخ و دلبران شيرين لب زيبا سخن بگو.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا