• شماره 385

1- مشکين: خوش بو مانند مشک – 2 / 1. ختن: – 3 / 176. سهي سرو: – 5 / 76. خرامان: رونده ي با ناز و تکبّر و تبختر، خوش رفتار. چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. آهوي مشکين و سهي سرو خرامان: استعاره از يار حافظ که از شيراز دور شده است. ختن و چمن: استعاره از شيراز.

خدايا، آن يار آهوروش مشک بو را به ختن بازگردان و آن سروقامت زيباي خرامان را به چمن و زادگاهش برسان.

2- نسيم: باد ملايم، باد صبا و نسيم سحر، بوي خوش. نواختن: نوازش و دل جويي کردن.

خواجه در ادامه ي بيت قبل مي فرمايد: دل رنجور و ملول ما را با نسيم لطفي نوازش و دل جويي کن؛ يعني آن جا رفته از دست را به تن بازگردان.

3- خدايا، همان گونه که ماه و خورشيد به منزل و قرارگاه خود مي رسند، يار ماه روي مرا هم به نزد من برسان.

4- لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ. لعل يماني: لعل منسوب به يمن، در اينجا استعاره از يار گران قدر لعل مانند حافظ. ديده خون شدن: اشک خونين ريختن، کنايه از سخت اندوهگين شدن. کوکب رخشان: ستاره ي درخشان و تابان، شايد منظور ستاره ي سهيل باشد که از يمن طلوع مي کند و يا شِعراي يماني که از درخشان ترين ستارگان آسمان است و در اينجا استعاره از يار و يا ممدوح حافظ است و يمن هم استعاره از شيراز مي باشد.

چشمانم در طلب آن يار گران قدر خون شد. خدايا، آن کوکب درخشان را به جايگاهش يمن بازگردان.

5- طاير ميمون همايون آثار: پرنده ي مبارکي که خوش قدم است و آثار نيکو و خجسته دارد، در اينجا کنايه از هدهد است که در داستان منطق الطّير عطّار راهنماي مرغان به سوي سيمرغ است. عنقا: سيمرغ، استعاره از يار خواجه است – 6 / 274. زاغ: کلاغ سياه. زغن: – 4 / 160. زاغ و زغن: در اينجا استعاره از انسان هاي پست و بي ارزش است که در برابر عنقا قرار دارد و خواجه خود را در اين بيت از شمار آنها دانسته است.

اي پرنده ي مبارک خوش اثر، پيام ما را به يار برسان.

6- پيک: قاصد و فرستنده.

اي قاصد خبررسان، آخرين سخن و پيام ما اين است، بشنو و آن را به يار برسان که ما بدون تو زندگي را نمي خواهيم.

7- مرادش: اميد و آرزوي او يعني حافظ. در ديده وطن داشتن: کنايه از عزيز و محترم بودن.

خدايا، آن ياري را که جايگاه اصلي او ديده ي حافظ بود، مطابق خواست و آرزوي من از غربت به سوي وطن بازگردان.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا