- شماره 384
1- سوختن: کنايه از سخت در رنج بودن، بر اثر آتش عشق سوختن. فراق: – 2 / 18.
از دوري تو در سوز و گداز و رنجم، از ستم دست بردار. هجرانت بلاي جان ما شد. خدايا، اين بلا را از ما دور سازد.
2- خنگ: اسب. سبزخنگ گردون: استعاره از آسمان سبز. به سر درآمدن: کنايه از سرنگون شدن و با سر به زمين خوردن. رخش: مجازاً اسب. پاگرداندن: سوار شدن.
ماه سوار بر اسب سبزرنگ آسمان جلوه گري و خودنمايي مي کند؛ سوار بر رخش زيبايت شو و جلوه گري کن تا او از خجالت سرنگون گردد و بر زمين بيفتد.
3- مرغول: زلف تابدار و پيچيده. به رغم: برخلاف ميل. سنبل: – 5 / 81. چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. بخور: هر چيزي که با آن هوا را خوش بو کنند. صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ.
گيسوي تابدار خوش بويت را افشان کن و با گشودن آن برخلاف ميل سنبل بوي معطّري در اطراف چمن چون صبا پراکنده ساز.
4- يغما: غارت و تاراج. بيرون خراميدن: با ناز و تبختر بيرون آمدن. کلاه شکستن: گوشه ي کلاه را برگردانيدن، کنايه از فخر و مباهات کردن، خواجه در جاي ديگر کلاه کج نهادن را در همين معني آورده است:
نه هر که طَرفِ کُلَه کج نهاد و تند نشست
کلاه داري و آيينِ سروري داند
(غزل 2 / 177)
قبا: – 5 / 50. قبا در بر گرداندن: قبا را در تن پيچ و تاب دادن و چرخاندن، کنايه از تظاهر و خودنمايي کردن.
براي غارت عقل و دين سرمست و با ناز از خانه بيرون بيا؛ کلاهت را کج بگذار و تفاخر کن و قبا را به حرکت دربياور و به تظاهر و خودنمايي بپرداز.
5- نور چشم: کنايه از عزيز و گرامي. در عين انتظار: سخت منتظر بودن، در انتظار واقعي بودن. چنگ: – 8 / 29. حزين: غمگين – 3 / 26. مصراع دوم داراي صنعت لفّ و نشر مرتّب است.
اي نور چشم عاشقان سرمست، بي صبرانه منتظرم؛ چنگ حزين بنواز يا ساغر شراب را به گردش دربياور تا بنوشم و مست گردم.
6- دوران: روزگار. عارض: چهره، دو طرف گونه و صورت. خط: موهاي تازه رسته اي که گرد رخسار خوب رويان برآمده باشد و در معني خطّي که آن را مي نويسند، با نويسد و نوشته ايهام تناسب است. خوش: زيبا و دل پسند که با بد تضادّ است. نوشته ي بد: سرنوشت بد.
روزگار بر چهره ي يار ما خطّي زيبا و دل پسند مي نويسد. خدايا، سرنوشت بد و ناگوار را از او بگردان و دور ساز.
7- خوب رويان: جمعِ خوب، زيبارويان. بخت: اقبال و سعادت. رضا: خشنودي – فرهنگ. قضا: حکم الهي، سرنوشت. بين قدر در معني سرنوشت که در اينجا مراد نيست، با قضا ايهام تناسب و بين رضا و قضا جناس لاحق است.
اي حافظ، بيش از اين زيبارويان بهره و نصيب نخواهي برد؛ اگر به اين اندازه و مقدار راضي نيستي، برو حکم سرنوشت را تغيير ده.