- شماره 381
1- ملک صبح گه: کشور صبح گاه، اضافه ي تشبيهي، صبح گاهان به ملکي تشبيه شده است که زمان راز و نياز و دعاکردن است و پادشاهان ملک صبح گاه استعاره از عارفان و سحرخيزان است. بين بندگان و پادشاهان تضادّ است.
هر چند ما بندگان و مطيعان پادشاه هستيم، ولي در ملک صبح و به هنگام راز و نياز سحرگاهي پادشاهيم.
اگرت سلطنتِ فقر ببخشند اي دل
کمترين مُلکِ تو از ماه بوَد تا ماهي
(غزل 7 / 488)
2- چيزي در آستين داشتن: کنايه از مهيّا و آماده داشتن چيزي، در قديم «جيب» به معني امروزي نبود و رسم چنان بود که آستين را پهن و گشاد درست مي کردند تا کيسه ي پول و بعضي چيزهاي ديگر را درون آن بگذارند. گنج در آستين و کيسه تهي بودن: کنايه از بي نيازي معنوي؛ يعني در عين فقر و تنگ دستي گنج عشق و معرفت داشتن. جام گيتي نما: جام جمشيد، دل عارف- جام جهان نما در فرهنگ. خاک راه بودن: کنايه از ناچيز و افتاده بودن.
هرچند تهي دست و فقيريم، ولي گنج معرفت و عشق در استين داريم و اگرچه خاکسار و فروتنيم، ولي دلي چون جام جهان نما داريم که تمام اسرار عالم در آن اشکار مي شود.
3- حضور: مقابل غيبت، حضور قلب و اعراض از ماسوي الله – فرهنگ. بحر توحيد: اضافه ي تشبيهي، توحيد و شناخت يگانگي خدا از حيث عميق و پهناور بودن، به بحر مانند شده است. بين هوشيار و مست تضاد و بين بحر و غرقه تناسب است.
با دلي آگاه و هوشيار در پيشگاه معشوق حضور داريم و سرمست غرور ناشي از وصاليم و درياي يگانه پرستي غوطه وريم و در همان حال، خود را غرق گناه مي دانيم؛ زيرا آنچه شايسته ي اوست، انجام نداديم.
4- شاهد: – 7 / 11. شاهد بخت: اضافه ي تشبيهي، بخت و اقبال به شاهد مانند شده است. کرشمه: 8 / 249. مرجع ضمير متّصل «ش» در «ماش» رخ ماه شاه بخت است. مصراع دوم اشاره است به رسم آيينه داري در دربار شاهان – 6 / 105.
هنگامي که عروس زيباي سعادت و اقبال، شروع به ناز و غمزه کند و خود را جلوه گر سازد، ما همانند غلامي هستيم که صورت زيباي ماه او را آيينه داري مي کنيم.
5- بيداربخت: کنايه از کسي که اقبال و طالعي نيک دارد، سعادتمند و خوش اقبال. افسر: تاج. کله: کلاه، در ادبيات فارسي، گاهي در معني تاج به کار رفته است و از نشانه هاي بزرگي است.
ماه هر شب محافظ و نگهبان تاج و کلاه شاه نيک بخت خود هستيم،
6- صحبت: مصاحبت و هم نشيني. ديده گه: ديده گاه، محلّي که نگهبانان از آنجا به ديده باني و مراقبت مشغولند. خواجه در ادامه ي بيت قبل مي فرمايد: به شاه بگو که مصاحبت و هم نشيني با ما را غنيمت بدان؛ زيرا زماني که تو در خواب هستي، ما به ديده باني و مراقبت از تو مشغوليم.
7- شاه منصور: – 1 / 242. واقف: آگاه. همّت: – 12 / 12. روي همّت: استعاره ي مکنيّه، شاه منصور آگاه است که ما اگر روي عزم و اراده ي خود را به هر طرف که بگردانيم،
8- از خون کفن ساختن؟: کنايه از کشتن و غرق خون کردن؛ به طوري که خون مانند کفن همه جايش را بپوشاند. قبا: – 5 / 50. قباي فتح: قباي پيروزي، قبايي که به عنوان خلعت به فاتح هديه مي کردند. بين دشمنان و دوستان تضادّ است.
دشمنان را چنان مي کشيم که در خون خود غرق شوند و خون، کفن آنان گردد و به دوستان لباس فتح و پيروزي را هديه مي کنيم.
9- تزوير: ريا و نيرنگ. رنگ تزوير: رنگ حيله و رياکاري که شايد اشاره اي به رنگ خرقه ي صوفيان باشد؛ چنان که خواجه در جاي ديگر مي فرمايد:
گرچه با دلقِ مُلمّع، ميِ گلگون عيب است
مکنم عيب کز او رنگِ ريا مي شُويم
(غزل 5 / 380)
در ما تزوير و نيرنگ نيست و مانند شير سرخ و افعي سياه يک دست و يک رنگيم.
10- وام: قرض، دَين. اعتراف: اقرار.
اي شاه، دستور بده وامي را که تو به حافظ داري و به دادنش اقرار کرده اي و ما شاهد آن بوديم، به ما بازپس دهند.
مرحوم دکتر محمّد معين مي نويسد: «خواجه در زمان شاه منصور بيشتر از پيش از عطايا و وظايف برخوردار شد. بديهي است که وظيفه ي حافظ گاه به تعويق مي افتاد يا به موانع مصادف مي شد. خواجه با سحر بيان خود مطالبه ي آن مي نمود و گاه نيز به جهت پيش آمدها افزون مي گرفت.» (حافظ شيرين سخن، 627)