- شماره 374
1- ساغر: جام و پياله ي شراب.
بيا تا هم جا را گل باران کنيم و شراب در جام بريزيم و بنوشيم و سقف اين آسمان کج رو را بشکافيم و طرح تازه اي بنا کنيم (تا هر عاشقي به کام دل خود برسد).
چرخ برهم زنيم ار غيرِ مرادم گردد
من نه آنم که زبوني کَشم از چرخِ فلک
(غزل 6 / 301)
2- انگيختن: وادار کردن، به حرکت درآوردن، ايجاد کردن. بنياد برانداختن: کنايه از نيست و نابود کردن.
اگر سياهي از غم و اندوه قصد ريختن خون عاشقان را داشته باشد، من و ساقي با هم متّحد مي شويم و بنياد او را از بيخ بر مي کنيم و نابودش مي سازيم. براي غم بردن مي – 8 / 149.
3- شراب ارغواني: شراب سرخ – 5 / 14. گلاب در قدح ريختن: – 5 / 46. نسيم: باد ملايم، باد صبا و نسيم سحر. عطرگردان: کسي که عطر و بوي خوش را پراکنده سازد. مجمر: آتشدان و منقل. شکر در مجمر انداختن: هنگام عود سوختن شکر بر آتش مي ريزند تا عود را به خوبي بسوزاند. به طور کلّي شکر سوختن در آتش براي خوش بويي و تيزي آتش معمول بود. (فرهنگ اشارات)
در جام شراب سرخ گلاب بريزيم تا خوش بو شود و در آتشدان نسيم عطرگردان شکر بيفشانيم تا هوا را بيشتر معطّر سازد.
4- رود: بربط – 5 / 137. خوش: زيبا و دل پسند، شاد و مسرور. مطرب: به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده. سرود: – 8 / 164. دست افشان و پاکوبان: کنايه از رقص کنان. غزل: – 8 / 164. سر انداختن: ايهام دارد: 1- کنايه از جانبازي و جان فشاني کردن. 2- در اصطلاح موسيقي، از الحان عهد ساسانيان، يکي از بحور اصول هفده گانه ي موسيقي که صوفيانه اش خوانند، سرانداز چنان که از ظاهر واژه پيداست، صفتي از حالات سماع، يعني سراندازي کنايه از خود بي خود بودن است. (واژه نامه ي موسيقي ايران زمين) و در اين معني با رود، مطرب، سرود و غزل ايهام تناسب است. بين دست و پا و سر تناسب و بين رود و سرود جناس زايد است.
اي مطرب، اکنون که رودي خوش و دل پسند در دست داري، پس نواز و ترانه اي دل نشين بخوان تا دست افشان و رقصان غزل بخوانيم و از شدّت شور و هيجان سراندازي کنيم.
5- صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ. جناب: درگاه و پيشگاه. عالي جناب: آن که آستان رفيع و بلند دارد، بلند مقام. بود که: اميد که، باشد که. خوبان: جمعِ خوب، زيبارويان. نظر: نگاه. منظر: چهره و روي. بين نظر و منظر جناس زايد است.
خواجه معشوق را به شاهي مانند کرده است که درگاهي بلند دارد؛ به همين سبب مي فرمايد: اي صبا، خاک وجود ما را به بارگاه بلند آن معشوق عالي مقام بيفکن تا شايد بتوانيم به چهره ي زيباي آن شاه زيبارويان نظري بيندازيم.
6- طامات: – 2 / 275. داوري ها: جمعِ داوري، دادخواهي ها، شکايت ها، قضاوت ها. داور: قاضي، استعاره از خداي متعال. بين مي لافد و مي بافد جناس لاحق و بين داوري و داور جناس زايد است.
يکي به عقل خود مي نازد و لاف و گزاف مي زند و ديگري سخنان باطل و بيهوده به هم مي بافد و مي گويد: بيا تا اين قضاوت و ادّعاها را نزد قاضي عالم يعني خداوند ببريم.
7- عدن: از نام ها و صفات بهشت است که در لغت به معني جاودان و هميشگي است و در قرآن کريم بارها از آن ياد شده است. نام بهشت چهارم از هشت بهشت است که عبارتند از: 1- خلد 2- دارالسّلام 3- دارالقرار 4- جنّت عدن 5- جنّة المأوي 6- جنّظ النّعيم 7- علّيّين و 8- فردوس. ميخانه: – فرهنگ. خم: کوزه ي سفالي بزرگ شراب. کوثر: – 8 / 65.
اگر خواهان بهشت جاودان هستي، با ما به ميخانه بيا تا روزي تو را از پاي خم شراب به داخل حوض کوثر بيندازيم.
حافظا، روزِ اجل گر به کف آري جامي
يک سر از کويِ خرابات بَرندت به بهشت
(غزل 7 / 80)
8- خوش خواني: آوازخواني با صداي خوش – 9 / 3. ورزيدن: به کار بردن، عمل کردن، کوشيدن، انجام دادن.
اي حافظ، بيا تا خود را به سرزمين ديگري برسانيم، زيرا که در شيراز کسي ارزش ادب و سخن و خوش آوازي را نمي داند و آن را به کار نمي گيرد.