- شماره 360
1- منزل ويران: خانه ي خراب، سرا و منزل خراب، ممکن است استعاره از شهر يزد باشد.
اگر از اين جاي ويران و خراب به سوي خانه و زادگاه خود بروم، عاقل و فرزانه مي شوم و ديگر ديوانگي نمي کنم.
2- نذر کردم که اگر از اين سفر به سلامت به وطن برگردم و غم غربت به پايان برسد، يک سر از آن راه به ميکده و خرابات بروم.
نذر کردم گر از اين غم به درآيم روزي
تا درِ ميکده شادان و غزل خوان بروم
(غزل 6 / 359)
3- کشف: پرده برداشتن و آشکار و ظاهر کردن، «در اصطلاح صوفيان، اطّلاع بر ماوراي حجاب از معاني غيبي و امور حقيقي است.» (لغت نامه). سير و سلوک: در لغت به معني حرکت کردن و رفتن است و در اصطلاح تصوّف، طي کردن مدارج خاص از سوي سالک راه حق تا به مقام وصل و فنا رسد؛ از جمله: توبه، مجاهده، خلوت، عزلت، و رنج …، در اينجا خواجه سفر خود را به يزد از جهت سختي، به سير و سلوک عرفاني مانند کرده است. صومعه: – 2 / 2. بربط: – 5 / 137.
براي اينکه بگويم که در اين سفر سختِ چون سير و سلوک چه نکته ها و حقايقي برايم کشف و آشکار شد، با بربط و ساغر شراب به درِ صومعه خواهم رفت.
4- آشنايان: ياران و دوستان، عارفان و عاشقان، آشنايان دل. عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. گرم خون بخورند: اگر خون مرا بخورند، کنايه از اينکه غم و رنج فراوان به من بدهند. بين آشنايان و بيگانه تضادّ است.
اگر ياران دل و همراهان آشناي دل، مرا درد و رنج بسيار دهند، فرومايه ام اگر براي شکايت بهنزد افراد بيگانه از عشق بروم.
5- نگار: – 6 / 15. کام دل: آرزو و خواست دل. بين زنجير و ديوانه تناسب است.
بعد از اين براي به بند کشيدن دل ديوانه ي خود فقط دست به گيسوي گره گير و زيباي يار خواهم زد. ديگر تا کي مي توانم در پي هوا و هوس اين سرگشته و مجنون باشم؟
6- ابروي چو محراب: – 11 / 69.
اگر بار ديگر محراب ابروي کماني معشوق را ببينم، سجده ي شکر به جا مي آورم و به منظور سپاس گزاري از اين نعمت خواهم رفت.
7- تولّا: دوستي. کاشانه: خانه ي کوچک.
خوشا آن لحظه اي که مانند حافظ به دوستي و عنايت وزير، سرخوش و شادمان از ميکده و خرابات همراه با او به خانه بروم