- شماره 356
1- از دست برخاستن: کنايه از امکان داشتن و ميسّر بودن. وصل: پيوند با محبوب – فرهنگ.
جام وصل: اضافه ي تشبيهي، وصل به جام تشبيه شده است. باغ عيش: اضافه ي تشبيهي، عيش به باغ تشبيه شده است.
اگر برايم ميسّر شود که با معشوق زيبا بنشينم و به وصالش برسم، از ساغر وصل او شراب مي وشم و مست مي گردم و از گلزار عيش و شادي گل مي چينم و بهره مند خواهم شد.
2- صوفي: پيرو طريقت تصوّف – فرهنگ. صوفي سوز: صوفي افکن، از پاي درآرنده ي صوفي. بنياد بردن: کنايه از آشفته و ويران کردن. بين تلخ و شيرين تضادّ است.
شراب تلخ صوفي افکن اصل و بنياد مرا نابود خواهد کرد؛ پس اي ساقي زيبا، لب بر لبم بگذار و جان شيرين مرا بگير.
3- مگر: قيد تأکيد است، حتماً، بي شک. سودا: – 1 / 36. پري: – 2 / 64. بين ديوانه و سودا تناسب است، زيرا اگر سودا (يکي از اخلاط اربعه) زياد گردد، سبب جنون و ديوانگي مي شود و نيز بين سودا در معني سياهي با شب و ماه و بين ديوانه و ماه تناسب است؛ چه «قدما معتقد بودند که مجنون يا ديوانه با ديدن ماه نو و ماه شب چهارده جنون او شدّت مي يابد و آشفته و بدحال مي شود.» (فرهنگ اشارات) و هم چنين بين ديوانه و پري تناسب است، زيرا «پري آن قدر زيباست که هر که او را ببيند، عاشق و ديوانه مي شود (پري زده) و يا مي ميرد. هرگز نمي تواند او را فراموش کند و پري همواره در خيال و حاضر است.» (فرهنگ اشارات)
من که شب تا روز با ماه سخن مي گويم و پري در خواب مي بينم، بي شک در اين عشق ديوانه خواهم شد.
4- شکّر: استعاره از بوسه که به منزله ي مزه ي شراب است. غايت: پايان و نهايت. حرمان: نوميدي.
اي معشوق، لب شيرينت به مستان شيريني و چشم خمار و مستت به باده نوشان شراب مي دهد و در اين ميان تنها منم که نه از آن (لب شيرين) برخوردارم و نه از اين (چشم مست).
5- فيض: در لغت به معني جوشش و ريزش است و در اينجا مجازاً لطف و بخشش. انعام: لطف و احسان. بين آورد و برد تضاد و بين باد و ياد جناس خطّ است.
چون هر خاکي که باد با خود آورد، از لطف و احسانت بهره اي برد؛ پس اي معشوق، از حال اين بنده ي خود که خدمت گزار قديمي است، يادي کن.
6- نقش: تصوير، در اصطلاح موسيقي نوعي ترانه و تصنيف – 1 / 123. نظم: شعر. تذرو: مرغ زيبا و خوش رفتار که به آن قرقاول نيز گفته مي شود، استعاره از مضمون هاي زيبا و لطيف شعري. طرفه: شگفت و زيبا. شاهين: پرنده اي است شکاري بسيار جسور و باشهامت که بدآن شکار کنند، استعاره از ذوق و طبع بلندپرواز و چالاک حافظ.
اين گونه نيست که هرکس شعري سرود، سخنش دل نشين و مقبول دل ها شود. اين من هستم که تذرو شگفت آور شعر را شکار مي کنم؛ زيرا که شاهين ذوقم تيز و چالاک است.
7- صورتگر: نقّاش. صورتگر چين: نقّاش ماهر چيني، چين از قديم سرزمين نقّاشي و نقّاشان بوده است. ماني: «از مدّعيان پيامبري در دوره ي سامانيان است. کتاب هاي او عبارتند از: انگليون، ارژنگ يا ارتنگ و شاپوريان. اوّلين مينياتورهاي ايراني ظاهراً در کتاب هاي ماني بوده است. در ادبيات فارسي، ماني نقّاش است و نقّاشي را در چين آموخته است و پيروان ماني نيز از آنجا که ساکن چينند، نقّاشند.» (فرهنگ تلميحات). نسخه: نوشته، رونوشت. کلک مشکين: قلم خوش بو و معطّر، در قديم براي خوش بو شدن نوشته مشک در مرکّب مي ريختند.
خواجه در ادامه ي بيت قبل مي فرمايد: اگر اين را باور نمي کني، برو و از نقّاش ماهر چين بپرس؛ زيرا که حتّي ماني نقّاش هم از قلم خوش بو و معطّر من رونوشت مي خواهد.
8- آصف ثاني: – 1 / 171. جلال الحقّ والدّين: کنايه از جلال الدّين توران شاه، وزير شاه شجاع – مقدّمه و بيت 8 غزل 343.
وفاي به عهد و پيمان و حق گفتن، کار هرکسي نيست. من بنده ي آصف ثاني جلال الحقّ والدّين هستم که اين صفات را داراست.
9- مستي: بي خويشي و عاشقي. رندي: لاابالي گري و بي قيدي، رسوايي – فرهنگ. واعظ: ناصح و پنددهنده و از شخصيّت هاي منفي و دوست نداشتني حافظ است. پروين: ثريّا – 9 / 3. نديم: يار و هم دم.
اسرار مستي و رندي را از من بپرس نه از واعظ؛ زيرا هر لحظه با نوشيدن جام و پياله ي شراب هم دم ماه و پروينم؛ يعني مقامم رفيع است و در آسمان جاي دارد و به همين سبب از اسرار باخبرم.