- شماره 349
1- دوش: ديشب. سودا: – 1 / 36. از سر بيرون کردن: کنايه از دور کردن و کنار گذاشتن. مجنون: ديوانه که با سودا و زنجير تناسب است.
ديشب با خود گفتم که عشق چهره ي زيباي معشوق را از سر بيرون کنم و او گفت: زنجير کجاست تا چاره اي براي ديوانه بيندشم؟ به عبارت ديگر، معشوق گفت: محال است که بتواند عشق مرا از سر بيرون کند. چاره اش فقط زنجير است.
2- سرو: درختي است هميشه سبز که در ادبيات فارسي، شاعران قد و قامت معشوق را بدآن تشبيه کرده اند. سرکشيدن: کنايه از سرپيچي و نافرماني کردن، تاختن، روي گردانيدن و نيز ايهامي به سر کشيدن و بلندقامتي سرو دارد. راست: حقيقت و سخن درست و نيز ايهامي به سرو راست قامت دارد. نگار: – 6 / 15.
قامت موزون و بلند معشوق را به سرو مانند کردم، او با خشم و غضب از من روي برگرداند. دوستان، چه کنم که دلبرم از سخن راست آزرده خاطر مي شود؟
3- نکته ناسنجيده گفتن: بي فکر و تدبير سخن گفتن که اين سخن، همان تشبيه قامت معشوق به سرو در بيت قبل است که سبب خشم و عتاب او گرديده است. عشوه فرمودن: ناز و غمزه کردن – 8 / 249. موزون کردن طبع: طبع و قريحه را براي سرودن شعر و سخنِ به هنجار آماده کردن.
اي معشوق زيبا، اگر قامت تو را به سرو مانند کردم، سخني نسنجيده و بي فکر گفتم؛ مرا ببخش و عذرم را بپذير. ناز و عشوه اي کن تا طبع و ذوقم موزون و به هنجار گردد.
4- زردرويي کشيدن: کنايه از شرمساري بردن. نازک: ظريف و لطيف، حسّاس و زودرنج.
بي آنکه گناهي کرده باشم، از آن طبع و ذوق لطيف و زودرنج يار شرمسارم. اي ساقي، جام شرابي بده تا بنوشم و چهره ي زرد خود را با آن سرخ و گلگون نمايم.
5- نسيم: نسيمِ سحر، باد صبا. ليلي: – 4 / 54. خدا را: به خاطر و براي خدا. ربع: منزل و سرا، کوي و محلّه. اطلال: نشانه هاي سرا و خانه هاي خراب شده، جاهاي بلند و برجسته از خانه هاي خراب. جيحون: – 7 / 54. مرحوم علّامه ي محمّد قزويني در حاشيه ي ديوان مي نويسد: «اشاره است به بيت ذيل از قصيده ي معروف معزّي:
رَبع از دلم پرخون کنم، اَطلال را جيحون کنم
خاکِ دِمشن گلگون کنم از آب چشمِ خويشتن»
(ديوان حافظ، قزويني – غني، 240)
اي نسيم صبا که از منزل معشوق مي وزي، به خاطر خدا برو به او بگو که تا کي بايد در دوري و هجران او خانه و منزل را بر هم بزنم و بر ويرانه ها از اشک خود رود جيحون روان سازم؟
6- حسن: جمال و زيبايي – فرهنگ. گنج حسن: اضافه ي تشبيهي، حسن به گنج مانند شده است. ره بردن: کنايه از پي بردن و توجّه کردن. قارون: – 9 / 5. بين گدا و قارون تضاد و بين گنج و قارون تناسب است.
من که به گنج حسن و زيبايي بي نهايت يار دست يافتم، بعد از اين مي توانم صد گداي مثل خود را قارون کنم.
7- صاحب قران: کنايه از سعادتمند و خوش اقبال، کسي که هنگام تولّدش ستاره هاي سعد زهره و مشتري در يک برج باشند – 8 / 198.
اي معشوق زيباروي خوش اقبال، از بنده ي خود، حافظ ياد کن، تا من هم براي اقبال و سعادت حسن و جمال روزافزون تو دعا کنم.