• شماره 335

1- خرابات: – فرهنگ. مغان: پيشوايان و موبدان دين زردشتي. حاصل: ثمر و نتيجه. خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ. سجّاده: – 2 / 376. روان: تند و زود. «بازم» در مصراع اوّل به معني «باز مرا و دوباره براي من» و در مصراع دوم از مصدر باختن به معني «مي بازم و از دست مي دهم» و بين آن دو جناس تامّ است.

اگر بار ديگر به ميکده ي مغان گذر کنم، آنچه از خرقه ي زهد و سجّاده ي تقوا به دست آورده ام، بي درنگ از دست خواهم داد.

2- توبه: – 1 / 141. حلقه ي توبه: اضافه ي تشبيهي، توبه به حلقه ي در مانند شده است و حلقه ي توبه را زدن، اشاره است به اينکه هنگام توبه کردن، حلقه ي در يا ضريح مکان هاي مقدّس را مي گرفتند و به صدا درمي آوردند. زهّاد: جمعِ زاهد، پارسايان، بي ميلان به دنيا – زهد در فرهنگ. خازن: نگهبان و خزانه دارد.

خواجه مي را به زر و گنج مانند کرده است و مي فرمايد: اگر امروز حلقه ي درِ توبه را مانند زاهدان به صدا درآورم و ترک مَي نمايم، فردا نگهبان ميخانه در را به رويم بازنمي کند و مرا نمي پذيرد.

3- دست دادن: کنايه از ميسّر شدن و به دست آوردن. فراغ بال: آسودگي خاطر، رفاه و آسايش خيال. عارض شمعي: اضافه ي تشبيهي، عارض از جهت درخشندگي، به شمع مانند شده است. بين پروانه و بال و بين پروانه و شمع تناسب است.

خواجه خود را به پروانه و صورت معشوق را به شمع مانند کرده است و مي فرمايد: و اگر مانند پروانه آسايش خاطري برايم ميسّر شود، فقط به گرد آن چهره ي چون شمع يار پرواز خواهم کرد.

4- صحبت: مصاحبت و هم نشيني. حور: – 2 / 125. عين قصور: کوتاهي و گناه محض. خيال: آرزو، فکر و انديشه، تصوّر چيزي در ذهن هنگامي که در پيش چشم نباشد، تصوير معشوق.

مصاحبت و هم نشيني با حور بهشتي را نمي خواهم که عين کوتاهي و گناه است که با وجود خيال و تصوير تو به ديگري فکر کنم.

ما را ز خيالِ تو چه پروايِ شراب است

خُم گو سرِ خود گير که خُم خانه خراب است

(غزل 1 / 29)

5- سودا: عشق – 1 / 36. چشم تر دامن: ايهام دارد: 1- چشم گريان 2- چشم آلوده و گناه کار، به اين سبب که با اشک ريختن راز عاشق را فاش مي سازد.

اگر چشم گريان و گناه کار من راز عشقم را فاش نمي کرد، براي هميشه سرّ عشق تو در دلم پنهان باقي مي ماند.

اشکِ غمّازِ من ار سرخ برآمد چه عجب

خجل از کرده ي خود، پرده دري نيست که نيست

(غزل 3 / 73)

ترسم که اشک در غمِ ما پرده در شود

واين رازِ سر به مُهر، به عالَم سَمَر شود

(غزل 1 / 226)

6- قفس خاک: استعاره از دنياي خاکي که هم چون قفس است. هوايي گشتن: کنايه از اوج گرفتن و پرواز کردن و هوا در مصراع دوم به معني اميد و آرزوست که بين آن دو جناس تامّ است. شه باز: شاه باز، باز سفيد بزرگ که شاهان با آن شکار مي کردند، در اينجا استعاره از عشق.

مانند مرغ از قفس اين دنياي خاکي به پرواز درآمدم، به اميد آنکه شايد شه باز عشق، مرا در دام خود بيندازد و شکارم کند.

7- چنگ: – 8 / 29. کنار: آغوش و بغل. کام دل: آرزو و خواست. دل. نفسي: لحظه اي، دمي. نواختن: ايهام دارد: 1- نوازش و دل جويي کردن. 2- آهنگ و ساز زدن. کام: مراد و آرزو و در معني دهان که در اينجا مراد نيست، با دل و لب ايهام تناسب است.

خواجه با توجّه به اين مطلب که براي نواختن، چنگ را در آغوش مي گيرند و ني را بر لب مي نهند و مي نوازند، مي فرمايد: اگر چون چنگ، مرا در آغوش نمي گيري و به کام و آرزوي دل نمي رساني، لااقل مانند ني لحظه اي لب بر لبم قرار بده و مرا با بوسه اي بنواز.

8- تيغ غم: اضافه ي تشبيهي، غم به شمشير مانند شده است. دم ساز: دوست و هم دم. دم به معني خون در کلمه ي «دم ساز» که در اينجا مراد نيست، با خون ايهام تناسب است.

داستان دلِ خون شده ام را با کسي نمي گويم، زيرا که به جز شمشير غم عشقت کس ديگري با من دوست و هم دم نيست.

9- اي معشوق، اگر حافظ به تعداد موهاي خود سري بر بدن داشته باشد، همه ي آن سرها را مانند زلف بلند افتاده در پايت نثار قدمت خواهد کرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا