- شماره 334
1- زلفين: «مو و حلقه ي گيسو» (لغت نامه). گوي و چوگان: – 1 / 108. «بازم» در مصراع اوّل به معني «باز مرا و دوباره براي من» و در مصراع دوم از مصدر باختن به معني: 1- مي بازم و از دست مي دهم. 2- بازي مي کنم و بين آن دو جناس تامّ است.
خواجه حلقه ي گيسوي معشوق را به چوگان و سر را به گوي مانند کرده است و مي فرمايد: اگر دستم بار ديگر به زلف چوگان مانند تو برسد، چه سرهايي را چون گوي در چوگان تو خواهم باخت.
2- عمر دراز (مصراع دوم): استعاره از زلف دراز معشوق.
اي معشوق، گيسوي تو براي من به مانند عمر دراز است، ولي افسوس که سر مويي از آن عمر دراز در دست من نيست.
3- پروانه: حکم و فرمان، اجازه و در معني معروف آن که عاشق شمع است، با شمع ايهام تناسب است. شمع (مصراع اوّل): استعاره از معشوق. گداختن: سوختن و ذوب شدن. بين پروانه، شمع، آتش و تناسب است.
اي معشوق، به من اجازه ي آسايش و راحتي بده تا که امشب از سوز عشقي که در دل دارم، در برابر تو چون شمع بسوزم و آب شوم؛ يعني آسايش عاشق در آن است که از آتش عشق چون شمع بسوزد.
4- صراحي: ظرف بلورين با گردن دراز که از آن در پياله شراب مي ريزند.
خواجه صداي ريختن شراب را از گلوي صراحي به خنده مانند کرده و شراب دون آن را جان صراحي دانسته است؛ پس خالي شدن شراب از صراحي به منزله ي جان دادن اوست. نکته ي ديگر اين بيت جان دادن در حال خنده است و آن، نشانه ي شاد و خندان مردن عاشق است در برابر معشوق و خواجه با طنز مخصوص به خود از مستان مي خواهد که بر جنازه ي او نماز بگزارند؛ در حالي که در قرآن آيه ي 43، سوره ي نساء (4) آمده است: لاتَقرَبُوا الصَّلوةَ وَ اَنتُم سُکاري، آنگاه که مست هستيد، گرد نماز مگرديد.
در آن لحظه که به يک خنده، چون صراحي جان مي دهم، آرزو دارم که عاشقان مست تو براي من نماز بگزارند.
5- نمازي: اگر با «ياي» وحدت – نکره خوانده شود، به معني يک نماز صحيح و واقعي است و اگر با «ياي» نسبت خوانده شود، به معني پاک و مطهّر است. بين نماز و نمازي جناس زايد است.
چون نماز من آلوده به گناه، نماز پاک و واقعي نيست، به همين سبب پيوسته در ميخانه هستم و از سوز و گدازم کم نمي شود.
6- خيال: تصوّر چيزي در ذهن هنگامي که در پيش چشم نباشد، تصوير معشوق. محراب: جايي در مسجد که امام در آنجا نماز مي گزارد، قبله. کمانچه: مضراب و زخمه، کمان کوچکي که بدآن رباب را نوازند و نيز نام ساز معروفي هم هست. (لغت نامه). بين مسجد، ميخانه، محراب و کمانچه لفّ و نشر مرتّب است.
اي معشوق، اگر خيال و تصوير تو در مسجد و ميخانه به سراغم بيايد، از ابروي تو محرابي براي عبادت و کمانچه اي براي طرب و شادي خود مي سازم؛ يعني پيوسته در مسجد و ميخانه به ياد تو هستم.
7- خلوت: گوشه نشيني – عزلت در فرهنگ. آفاق: جمِ افق، کرانه ها، اطراف. سرافراختن: کنايه از بزرگي و سربلندي. بين فروز و فراز جناس لاحق است.
خواجه رخ معشوق را به خورشيد مانند کرده است و مي فرمايد: اگر شبي خلوت ما را با چهره ي تابان و زيبايت روشن کني، مانند صبح بر کرانه هاي عالم سر خواهم افراخت.
8- محمود: پسنديده و نيکو و نيز اشاره اي است به سلطان محمود که در اين صورت، با اياز ايهام تناسب است. سودا: عشق – 1 / 36. اياز:گ در اينجا استعاره از معشوق – 6 / 40.
اگر در راه معشوقم سر را فدا کنم. سرانجامي خوش و نيک به همراه خواهد داشت.
9- دور: دوران و روزگار و در معني دور و گردش جام، با جام ايهام تناسب است.
اي حافظ، اندوه دلم را به چه کسي بگويم که در اين روزگار جز جام شراب کسي شايستگي ندارد که محرم رازم باشد.