- شماره 326
1- نهان خانه: خانه اي که دور از چشم اغيار باشد، حرم سرا، اندروني خانه. نهان خانه ي عيش: خلوت سراي عيش و شادي. صنم: بت و بت استعاره از معشوق زيبارو که عاشق، او را تا حدّ پرستش مي پرستد. خوش: خوب و زيبا. نعل در آتش داشتن: کنايه از بي قرار و پريشان بودن، «يکي از وسايل تحبيب نزد ساحران و دعانويسان نعل در آتش گذاشتن و نعل در آتش پنهان کردن است. بدين صورت که چون خواهند کسي را به ديگري يا عاشقي را به معشوقي برسانند، بر روي نعل با حروف ابجد، نام طرف را حک مي کنند و آن را در زير آتش پنهان مي سازند، سپس با خواندن اورادي معشوق يا حريف به عاشق علاقه مند مي شود و مضطربانه به سراغ وي مي رود.» (فرهنگ اشارات)
خواجه سر خميده ي زلف يار را به نعل و رخ سرخ و درخشان او را به آتش مانند کرده است و مي فرمايد: در خلوت سراي عيش و شادي خود معشوق دل فريب و زيبايي دارم که به خاطر پيچ و تاب سر زلف او و چهره ي زيبا و سرخش بي تاب و قرارم.
2- رند: شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ. منصب: مقام و منزلت. حور: – 2 / 125. پري وش: پري مانند – 2 / 64.
آشکارا و بي پروا عشق بازي و رندي و شراب خواري مي کنم و همه ي اين مقام و مرتبه ها را از آن زيباروي پري مانند دارم.
3- زاين دست: از اين منوال، اين چنين. بي سر و سامان داشتن کسي: کنايه از پريشان و مشوّش و بي قرار داشتن کسي.
اي معشوق، اگر تو مرا اين چنين پريشان و بي قرار کني، من با آه سحرگاهي خود گيسوي تو را درهم و آشفته مي کنم.
4- چهره گشودن: خود را نشان دادن و جلوه گري کردن. خط: موهاي تازه رسته اي که گرد رخسار خوب رويان برآمده باشد – فرهنگ. زنگار: – 5 / 150. خط زنگاري: سبزه ي خط، خطّ سبز. خونابه: کنايه از اشک خونين.
اگر خطّ سبزرنگ صورت يار اين چنين جلوه کند و نمايان شود، من چهره ي زرد خود را با اشک خونينم منقّش خواهم کرد و از حسرت خون مي گريم.
5- کاشانه: خانه ي کوچک و محقّر. رندان: جمعِ رند و رند شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ. نقل شعر: اضافه ي تشبيهي، خواجه شعر شيرين خود را، به نقل مانند کرده است. بي غش: صاف و خالص.
اي معشوق، اگر به خانه ي کوچک و محقّر رندان عاشق پيشه ي مست قدم بگذاري، من با شراب صاف و نقل شيرين شعرم از تو پذيرايي خواهم کرد.
6- ناوک: تير کوچک. غمزه: – 8 / 249. ناوک غمزه و رسن زلف: اضافه ي تشبيهي، غمزه به ناوک و زلف به رسن مانند شده است.
تير ناز و عشوه و زنجير گيسويت را بياور، زيرا که من با اين دل آزرده و بلاديده جنگ هاي بسيار دارم.
7- خاطر: دل، فکر و انديشه.
اي حافظ، وقتي غم و شادي روزگار زودگذر و فاني است؛ پس بهتر است که من خاطر خود را شاد و خوش دارم و غم به دل راه ندهم.