• شماره 311

1- خوش: زيبا و دل پسند، شاد و مسرور. نوخاسته: نوجوان و نورسيده. دولت: بخت و اقبال، سعادت.

عاشق روي معشوق جوان و زيبايي شده ام و با دعا از خدا اقبال و سعادت اين غم عشق را خواسته ام.

2- رند: شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ. نظرباز: – 9 / 29. هنر: علم و فضيلت، کمال.

رندي و نظربازي در نظر اهل صورت گناه و خلاف شرع است، ولي در نظر حافظ هنر و فضيلت است و از ويژگي هاي ملامتيگري اوست؛ به همين سبب مي فرمايد: آشکارا مي گويم که عاشق و رند لاابالي گري و نظربازم، تا بداني که به چندين هنر و فضيلت آراسته ام.

مي خواره وُ سرگشته وُ رنديم و نظرباز

وآن کس که چو ما نيست در اين شهر کدام است؟

(غزل 9 / 46)

3- خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ. شعبده: نيرنگ و حقّه بازي. پيراستن: مطلقاً زينت کردن و آراستن، وصله و رفو کردن، دوختن پاره ها. (لغت نامه)

از خرقه ي آلوده ي ريايي خود که بر آن به صد نيرنگ و فريب وصله زده ام تا مانند خرقه ي صوفيان گردد، شرمسارم.

4- کمر بستن: کنايه از آماده ي کاري شدن.

اي شمع، از غم عشق معشوق، خوب و خوش بسوز که اينک من نيز به همين منظور مانند تو آماده ي سوختن شده ام.

5- حيرت: سرگشتگي و سرگرداني. صرفه: سود و بهره. صرفه ي کار از دست رفتن: کنايه از بي سامان شدن کار و اختيار از دست رفتن.

با چنين حيرتي که دارم، بي اختيار و بي سامان شده ام و آنچه را که از دل و جان کاسته ام، در غم افزوده ام؛ يعني هر روز از جان و دلم کم مي شود و بر غمم افزوده مي گردد.

6- خرابات: – فرهنگ. جامه قبا: جامه چاک خورده؛ يعني جامه ام که لباسي جلوبسته است، به قبا که لباسي جلوباز است، تبديل شده است. بو که: اميد است که، باشد که. در برکشيدن: در آغوش گرفتن.

مانند حافظ با جامه اي چاک خورده و پاره شده به ميخانه مي روم، اميد است که آن معشوق زيباي نورس مرا در آغوش بگيرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا