- شماره 310
1- مرحبا: شبه جمله است، آفرين، خوش آمدي. طاير فرّخ پي: پرنده مبارک قدم، استعاره از پيک جانان.
اي پرنده ي مبارک قدم خجسته پيام، خوش آمدي. رسيدنت به خير و نيکي. چه خبر آورده اي، معشوق کجاست و راه رسيدن به او کدام است؟
2- ازل: زمان بي آغاز، ابتداي خلقت – 1 / 24. لطف ازل: لطف و عنايتي که خداوند از آغاز آفرينش و روز ازل بر انسان داشته است. بدرقه: راهنما و پشت و پناه. بين دام و کام جناس لاحق است.
خدايا، لطف و عنايت بي کران ازلي تو راهنما و حافظ اين کاروان باد که از آن، دشمن به دام افتاد و معشوق هم به کام و مراد دل ما گشت.
3- داستان عشق من با معشوق پاياني ندارد، زيرا هر چيزي که ابتدايي ندارد، انتهايي هم براي آن نيست؛ يعني عشق ما به معشوق ازلي بود و ابدي نيز خواهد بود.
شرحِ شکنِ زلفِ خَم اندر خَمِ جانان
کوته نتوان کرد که اين قصّه دراز است
(غزل 5 / 40)
4- گل: گل سرخ. تنعّم: به ناز و نعمت زيستن. نفسي: لحظه اي. خدا را: به خاطر و براي خدا. خراميدن: با ناز و تکبّر و تبختر راه رفتن.
اي معشوق، گل ناز و عشوه گري را از حد بيرون برد و سرو هم به قامت رعناي خود مي نازد و اين براي ما خوش آيند نيست؛ پس به خاطر خدا لحظه اي رخ خود را نشان بده و جلوه گري کن و بخرام.
هر سروقد که بر مَه و خور حُسن مي فروخت
چون تو درآمدي، پيِ کاري دگر گرفت
(غزل 6 / 86)
چندان بوَد کرشمه و نازِ سهي قدان
کآيد به جلوه سروِ صنوبرخرامِ ما
(غزل 4 / 11)
ننگرد ديگر به سرو اندر چمن
هر که ديد آن سروِ سيم اندام را
(غزل 8 / 8)
5- زنّار؟: – 7 / 77. شيخ: پير و مرشد صوفيه که از نگاه حافظ بار منفي دارد. خرقه: لباس رسمي صوفيان – فرهنگ.
وقتي که گيسوي زيباي معشوق، مرا به بستن زنّار فرمان مي دهد، اي شيخ نصيحت گر، برو که ديگر خرقه ي زهد بر تن ما حرام شد؛ يعني ما مطيع معشوقيم و ديگر از تو پيروي نمي کنيم.
6- مرغ روح: اضافه ي تشبيهي، روح به مرغ مانند شده است. سدره: – 4 / 374. صفير: بانگ و آواز. خال: – فرهنگ. دانه ي خال: اضافه ي تشبيهي، خال به دانه مانند شده است.
اي معشوق، مرغ روحم در آسمان هفتم بر بالاي درخت سدرة المنتهي آزادانه آواز مي خواند و نغمه سرايي مي کرد، ولي سرانجام دانه ي خال سياه و زيباي تو آن را در دام عشق گرفتار ساخت.
7- داء: درد. دنف: بيماري دايمي و مزمن.
شايسته نيست که چشم بيمار من بخوابد و آرامش بيابد. کسي که دردي کشنده و سخت دارد، چگونه مي تواند ديده بر هم بگذارد و به خواب برود؟
8- مخلص: ساده و بي ريا. ذاک: اسم اشاره، آن. دعواي: ادّعا و خواست من. ها: حرف تنبيه، اينک. تلک: اسم اشاره، اين.
اي معشوق، تو بر من که صادقانه و بي ريا به تو عشق مي ورزم، رحم نمي کني. من واقعيّت را گفتم. اکنون اين ادّعاي من و اين تو و اين هم روزگار.
9- شايد: شايسته و سزاوار. محراب: – 11 / 69. کلام: به قرينه ي محراب، کنايه از قرآن.
اي معشوق اگر حافظ به ابروي هلالي تو تمايل دارد، شايسته است؛ زيرا که اهل کلام و قرآن در گوشه ي محراب جاي دارند.