- شماره 307
1- نکته: سخن دقيق و باريک، مضمون نغز و لطيف. شمايل: جمع شِمال و شميله، خوي ها و اخلاق پسنديده و امروزه در معني صورت و چهره هم آمده است. درّ: خير و نيکي. لله درّ قائل: خداوند خير و نيکي دهان گوينده را که در فارسي معادل آفرين است.
هر نکته ي نغز و لطيفي که در توصيف آن زيباروي خوش طبع و خوش گفتم، هرکس که شنيد، مرا تحسين کرد و گفت: خداوند به گوينده خير و نيکي دهد.
2- عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. رندي: لاابالي گري و بي قيدي، رسوايي – فرهنگ. سوختن: کنايه از سخت در رنج بودن، بر اثر آتش عشق سوختن. فضايل: جمعِ فضيلت، هنرها.
به دست آوردن عشق و رندي در ابتدا آسان به نظر مي رسيد، ولي سرانجام جانم در راه کسب اين فضيلت ها و هنرها سوخت و رنج فراوان ديد.
اَلا يَا اَيُّهَا السَّاقِي أَدِر کَأساً وَ نَاوِلهَا
که عشق آسان نمود اوّل، ولي افتاد مشکل ها
(غزل 1 / 1)
3- حلّاج: – 7 / 194. شافعي: ابوعبدالله محمّد بن ادريس شافعي از فقهاي بزرگ اسلام و مؤسّس يکي از چهار مذهب اهل سنّت که به نام او شافعيّه خوانده مي شود. او در سال 150 هـ که سال درگذشت ابوحنيفه است، در غزّه متولّد شد و در سال 204 هـ در 54 سالگي و يا به گفته ي ياقوت در 58 سالگي درگذشت. (لغت نامه)
حلّاج بر بالاي دار نکته ي لطيف و نغزي را بيان کرد که از شافعي امثال مسايلي چون عشق و رندي را نپرسند که نمي داند.
4- حايل: مانع و حجاب – 8 / 221.
گفتم: چه وقت بر جان ناتوان و رنجور من رحم مي کني؟ گفت: آن هنگام که ميان من و تو جان مانع و سدّ راه نباشد.
حجابِ راه، تويي حافظ از ميان برخيز
خوشا کسي که در اين راه، بي حجاب رود
(غزل 8 / 221)
ميانِ عاشق و معشوق هيچ حايل نيست
تو خود حجابِ خودي حافظ از ميان برخيز
(غزل 8 / 266)
5- دل دادن: کنايه از عاشق شدن. شوخ: گستاخ و راهزن، زيبا و خوش حرکات. کش: خوش و نازنين و ظريف. نگار: – 6 / 15. مرضيّه: پسنديده و نيکو. سجايا: جمعِ سجيّه، طبايع، خوي ها. خصايل: جمعِ خصلت، خصلت ها، صفت ها.
عاشق ياري گستاخ، زيبا، نازنين و دلربا شده ام که پسنديده خوي و نيکوصفات است.
6- عين: وضع و حال و در معني چشم که در اينجا مراد نيست، با چشم و ابرو ايهام تناسب است. گوشه گيري: عزلت و در گوشه نشستن و نيز اشاره اي است به گوشه گرفتن چشم در کنج محراب ابروي معشوق. مست: بي خود و بي خويش. مستان: ايهام دارد: 1- افراد مست و بي خويش 2- کنايه از چشمان مست معشوق. مايل: ايهام دارد: 1- ميل کننده و خواهنده 2- کج و خميده.
مانند چشم مست و خمارت گوشه نشين بودم و حالا چون ابروي کماني تو به سوي مستان متمايل شدم.
7- صد ره: صد بار و دفعه، براي کثرت ات. نوح: – 6 / 234. لوح: صفحه و هر چيز پهن که بتوان بر روي آن نوشت. لوح سينه: اضافه ي تشبيهي، سينه به لوح مانند شده است. زايل: نابودشونده.
آن قدر گريستم و از اشک چشمم صد بار طوفان نوح بر پا کردم، ولي هرگز اي يار، از صفحه ي سينه ام تصوير عشق تو از بين نرفت.
8- تعويذ: – 8 / 86. حمايل: آنچه را که به شانه و پهلوي آويزند. بين دوست و دست جناس زايد و بين دست، چشم و گردن تناسب است.
اي معشوق، دست حافظ مانند دعاي چشم زخم است و خدا کند که آن را در گردنت حمايل ببينم.