- شماره 304
1- داراي جهان: صاحب و دارنده ي جهان. نصرت دين: ياري دين، لقب شاه يحيي که خواجه با ظرافت طوري در بيت استفاده کرده است که معني لغوي آن نيز در ذهن بيايد. يحيي بن مظفّر: – مقدّمه و بيت 7 غزل 212
صاحب و دارنده ي جهان، نصرت الدّين يحيي بن مظفّر که پادشاهي عالم و دادگستر و باکمال است.
2- درگه اسلام پناه: درگاه و پيشگاهي که در پناه اسلام و يا اسلام در پناه آن است. روزنه ي جان: دريچه و چشمه ي جان و حيات.
اي پادشاهي که درگاه اسلام پناه تو بر روي زمين چشمه ي حيات و زندگي را در دل و جان آدمي گشوده است.
3- تعظيم: بزرگ داشت و گرامي داشت. انعام: بخشش و احسان. کون و مکان: جهان و همه ي موجوداتي که در اوست. فايض: ريزنده و فيض رساننده.
اي پادشاهي که بزرگ داشت تو بر جان و خرد واجب و لازم است و لطف و احسان تو بر همه ي موجودات عالم هستي فراگير و ريزان.
4- ازل: زمان بي آغاز، ابتداي خلقت – 1 / 24. کلک: قلم. کلک تو: مراد قلمي است که سبب آفرينش تو شده است نه قلمي که متعلّق به توست. خواجه روي ممدوح را به ماه و خال چهره ي او را به لکّه و کَلَف ماه مانند کرده است (در اصطلاح نجوم، کَلَف نقطه يا نقاطي است سياه رنگ که در روي ماه يا خورشيد ديده مي شود).
اي ممدوح، در روز ازل از قلم صنع خداوند، يک قطره سياهي بر روي چون ماه تو چکيد که بر اثر آن، همه ي مسايل و رازهاي پوشيده گشوده شد.
5- به دل گفتن: در دل و پنهاني گفتن. کاج: کاش، کاشکي، افسوس. هندو: غلام سياه، در اينجا استعاره از خال سياه ممدوح. مقبل: سعادتمند و خوشبخت.
وقتي خورشيد آن خال سياه ممدوح را ديد، در دل به خود گفت: اي کاش، من جاي آن سياه خوشبخت بودم.
6- سماع: از اصطلاحات صوفيه، پاي کوبي و دست افشاني و وجد و سرو صوفيان – فرهنگ. طرب: شادي و نشاط. گسليدن: قطع کردن، برداشتن.
اي پادشاه، آسمان از مجلس عيش و شادماني تو در رقص و سماع است. دست از دامن اين نغمه و آهنگ برمدار و آن را رها مکن تا آسمان هم چنان برقصد و به گردش درآيد.
7- سلاسل: جمعِ سلسله، زنجيرها، مرحوم دکتر حسين علي هروي به نقل از دائرة المعارف مصاحب مي نويسد: «قلعه ي سلاسل يا قلعه ي شوشتر، قلعه اي محکم واقع بر قطعه ي کوهي در شمال شهر شوشتر خوزستان است. در افسانه ها گويند غلامي از غلامان والي فارس که سلاسل نام داشت، آنجا را بنا کرد. براي اثبات استحکام آن يک چند در آنجا تحّن جسته، بر والي مزبور ياغي شد و آخر بعد از آنکه والي فارس از تصرّف قلعه مأيوس گرديد، وي تسليم شد و علّت اقدام به طغيان را اثبات استحکام قلعه بيان نمود و مورد تحسين و اکرام والي قرار گرفت … . شاه منصور آل مظفّر يک چند در همين قلعه، سلطان زين العابدين را محبوس داشت.» (شرح غزل هاي حافظ، 1272)
به شکرانه ي اينکه از گيسوي تابدار چون کمندت گردن دشمنان گرفتار سلاسل شده است، شراب بنوش و به مردم جهان احسان و بخشش کن.
8- دور فلکي: گردش آسمان و روزگار. منهج: راه و روش. راه به منزل بردن: کنايه از به مقصود رسيدن.
روزگار پيوسته براساس عدل در حرکت و گردش است، پس شاد و خوش باش که ظالم هرگز راه به جايي نمي رد و به مقصود نمي رسد.
9- مقسم: تقسيم کننده.
خواجه غزل را با حسن طلبي زيبا به پايان مي آورد و مي فرمايد: اي حافظ، قلم شاه جهان تقسيم کننده رزق و روزي است؛ پس به خاطر گذران زندگي فکر بيهوده و باطل مکن.