- شماره 299
1- جرعه بر خاک فشاندن: 6 / 120.
هنگامي که شراب مي نوشي، جرعه اي از آن را به ياد گذشتگان بر روي خاک بيفشان که اگر سودي از گناه تو به ديگران برسد، باکي نيست.
2- تيغ هلاک: اضافه ي تشبيهي، هلاکت و نيستي، به تيغي مانند شده است. بين بخور و مخور تضادّ است.
برو و هرچه داري بخور و شاد و خوش باش، ولي حسرت مخور که زمانه بي محابا تو را با شمشير هلاکت مي زند و نابود مي کند.
3- سرو: درختي است هميشه سبز که در ادبيات فارسي، شاعران قد و قامت معشوق را بدآن تشبيه کرده اند، در سرو نازپرور اشاره است به سرو ناز که يکي از انواع سرو است – 5 / 76. روز واقعه: کنايه از روز مرگ که اشاره است به آيه ي 1، سوره ي واقعه (56): اِذا وَقَعَتِ الواقِعَة، چون قيامت واقع شود. پا وامگيرم از سر خاک: ضمير متّصل «م» در «وامگيرم» متعلّق به خاک است و واگرفتن از سر خاک يعني از آمدن بر سر خاک و قبر مضايقه نکردن.
اي معشوق نازپرورده ي سروقامت من، تو را به خاک پايت سوگند مي دهم که در روز مرگم از آمدن بر سر خاکم دريغ مکني و مرا به فراموشي مسپاري.
4- پري: – 2 / 64. کفر: انکار و ناسپاسي، بي ايماني. طريقت: – 2 / 71. امساک: بخل و خسّت.
در مذهب همه ي کساني که چه اهل دوزخ و بهشتند و چه آدمي و پري، بخل و خسّت، کفر و ناسپاسي است.
5- مهندس: عالم علم هندسه، رياضي دان. مهندس فلکي: کنايه از روزگار. دير شش جهتي: استعاره از دنياي شش جهت. دير: جايي که راهبان مسيحي در آن با هم زندگي و عبادت مي کنند، صومعه. مغاک: گودال و حفره، مجازاً دنيا. دير مغاک: اضافه ي تشبيهي، دنيا به دير مانند شده است.
مهندس فلکي (روزگار) راه اين دنياي شش جهتي را چنان مسدود کرد که هيچ راه گريزي از اين جهان خاکي به بيرون وجود ندارد.
6- دختر رز: دختر انگور، ترجمه ي بنت العنب عربي است، استعاره از شراب. طرفه: عجيب و شگفت انگيز. ره زدن: راه زدن، کنايه از گمراه کردن و فريب دادن. طارم: چوب بندي که از براي انگور درست کنند و داربست و طارم انگور و داربند هم گويند. تاک: درخت مو و انگور.
فريب و عشوه ي دختر رز (شراب) چه شگفت آور راه عقل را مي زند و گمراه مي کند. اميد دارم که تا روز قيامت طارم درخت انگور برقرار و پاينده باشد.
7- ميکده: – ميخانه در فرهنگ.
اي حافظ، از اين دنياي خاکي زودگذر، در راه ميخانه، چه خوش و شادمان رفتي. آرزو دارم که دعاي خير عارفان و صاحب دلان پيوسته هم دم دل پاک تو باشد.