- شماره 286
1- دوش: ديشب. مي فروش: مراد پير مي فروش – 1 / 100. مي فروش در مصراع دوم همان کارداني تيزهوش در مصراع اوّل است.
خواجه مي فرمايد: ديشب کار ديده اي باتجربه و هوشيار پوشيده و پنهان رازي را با من در ميان گذاشت که سزاوار نيست سرّ او را از شما مخفي نگه دارم،
2- کز روي طبع: طبيعتاض، ذاتاً. مصراع دوم به صورت مثل ساير درآمده است – (امثال و حکم دهخدا، 950)
گفت: کارها را بر خود آسان بگير، زيرا روزگار ذاتاً بر انسان هاي سخت گير سخت خواهد گرفت.
3- زهره: – 5 / 45. بربط: 5 / 137. نوش: سخن باده نوشان به هنگام نوشيدن شراب، گوارا باشد، بنوش و گوارا باد.
آنگاه جام شرابي داد که از درخشش آن زهره در آسمان به رقص و پاي کوبي درآمد و در حالي که بربط مي نواخت، نوشانوش مي گفت.
4- زخم: ضربه، آسيب. چنگ: – 8 / 29. خندان لب بودن جام: اشاره است به درخشش و تلألؤ مي و صداي ريختن شراب در جام.
هم چون جام شراب باش، با اينکه دلش پر خون است، لبي خندان دارد يا لب ها را خندان مي کند و مانند چنگ نباش که با اندک ضربه اي به فرياد و فغان درمي آيد.
5- آشنا: يار و دوست، آشناي دل. پرده: ايهام دارد: 1- حجاب، عالم غيب 2- در اصطلاح موسيقي، نغمه و آهنگ، سرود – 8 / 144. سروش: فرشته، ندادهنده ي غيبي، جبرئيل.
تا آشنا و محرم راز نشوي، نمي تواني از اسرار عالم غيب رمزي را بشنوي؛ زيرا گوش نامحرمان ناآشنا جايگاه شنيدن پيام سروش نيست.
6- اي پسر: اي جوان. در: مرواريد و معمولاً سخن باارزش به آن مانند مي شود. هوش داشتن: توجّه داشتن، به جا آورن، مراعات کردن.
اي جوان، پند مرا گوش کن و به خاطر دنيا غم مخور. سخن باارزش مرواريدمانندي به تو گفتم، اگر مي تواني بدآن توجّه کن و عمل نما.
7- حريم: گرداگرد خانه و عمارت، جايي که داراي حرمت و احترام است. دم از چيزي يا کاري زدن: کنايه از ادّعا کردن.
در حريم عشق بايد خاموش بود و سخن از چيزي نگفت و ادّعايي نکرد، زيرا در آنجا همه ي اعضا چون چشم و گوش بايد ببيند و بشنود.
8- بساط: مجازاً مجلس و محفل. نکته دانان: کساني که سخن دقيق و باريک و مضمون نغز و لطيف را مي دانند. شرط: قرار، رسم.
در مجلس سخن دانان و حقيقت شناسان خودنمايي و اظهار فضل دور از ادب است؛ پس اي مرد خردمند، يا سخن را از روي علم و معرفت بزن يا ساکت باش.
9- رندي: لاابالي گري و بي قيدي، رسوايي – فرهنگ. آصف: – 1 / 171. صاحب قران: کسي که در وقت تولّدش زهره و مشتري دو اختر سعد در يک برج اجتماع کرده باشند، کنايه از سعادتمند و خوش اقبال – 7 / 198. آصف صاحب قران: کنايه از خواجه جلال الدّين توران شاه – مقدّمه و بيت 8 غزل 343.
اي ساقي، شراب بده که وزير سعادتمند خوش اقبالي که گناهان را مي بخشد و عيب ها را مي پوشاند، به رندي هاي حافظ پي برده است.