- شماره 283
1- هاتف: فرشته اي که در عالم غيب آواز دهد و خود او ديده نشود. دور: روزگار، زمان و عصر. دلير: بي ترس و بي پروا که با شجاع تناسب است.
سحرگاهان از فرشته ي عالم غيب مژده اي به گوشم رسيد که روزگار شاه شجاع است. بي پروا شراب بنوش.
2- شدن: رفتن. اهل نظر: اهل توجّه و عنايت، عارفان – نظر در فرهنگ. نظر در معني چشم، با دهان و لب ايهام تناسب است.
آن روزگاري که صاحب نظران و عارفان از کارها گوشه گرفته بودند، در حالي که سخن هاي بسياري داشتند، ولي نمي توانستند آن را بيان کنند، سپري شد.
3- چنگ: – 8 / 29. ديگ سينه: اضافه ي تشبيهي، سينه به ديگ مانند شده است.
اکنون زماني فرارسيد که با نواي خوش چنگ حکايت هايي را که از پنهان داشتن آنها ديگ سينه ي ما در جوش و خروش بود، بازگو کنيم.
4- محتسب: – 1 / 41. ترس محتسب خورده: صفتي است براي شراب خانگي، ترسيده از محتسب. بانگ نوشانوش: صداي «نوش باد: گفتن شراب خواران به يکديگر به هنگام نوشيدن شراب.
اکنون در مقابل يار و به سلامتي او شراب کهنه ي خانگي اي را که ترس محتسب را خورده و مدّت ها پنهان بوده است، مي نوشيم و بانگ نوشانوش سر مي دهيم.
5- دوش (اوّل): ديشب و با دوش (دوم و سوم) جناس تامّ است. امام شهر: پيشواي ديني شهر که در شعر خواجه با زاهد و ملک الحاج مترادف است. سجّاده به دوش کشيدن: کنايه از زهدفروشي و تظاهر به تقوا و عبادت کردن. بيت داراي نوعي صنعت ردّالصّدر الي العجز است.
امام شهر را که سجّاده به دوش مي کشيد و تظاهر به زهد و تقوا مي کرد، ديشب از کوي ميخانه در حالي که مست لايعقل بود، بر روي دوش مي بردند.
6- دلالت: راهنمايي. فسق: گناه و کار بد. مباهات: فخرفروشي و نازيدن. زهد: پارسايي، دوري از دنيا – فرهنگ. زهد فروختن: تظاهر به زهد و تقوا کردن.
اي دل، تو را به راه صلاح و رستگاري راهنمايي مي کنم و آن اينکه، نه به گناه و فسق افتخار کن و نه به زهد و تقواي خود؛ يعني در هر حال از تظاهر و ريا بپرهيز.
7- تجلّي: از اصطلاحات عرفاني است و در لغت به معني آشکار شدن و جلوه کردن – فرهنگ. انور: تابناک و درخشان. قرب: نزديکي.
انديشه و تدبير روشن شاه جايگاه تجلّي نور خداست؛ پس اگر خواهان نزديکي به درگاه شاه هستي، در پاکي و صفاي نيّت نهايت کوشش را داشته باش.
8- ورد: دعا، ذکري که کسي آن را پياپي در زير لب تکرار نمايد. ضمير: دل، انديشه. سروش: جبرئيل، فرشته ي پيام آور.
به جز ستايش عظمت و بزرگي شاه چيز ديگري را بر زبان جاري مکن و به آن مينديش، زيرا گوش دل او جايگاه پيام فرشته است.
9- ملک: کشور، پادشاهي و سلطنت. خروشيدن: بانگ و فرياد کردن. مصراع اوّل اين بيت با اندکي تغيير جزو امثال ساير درآمده است: صلاح مملکت خويش خسروان دانند. (امثال و حکم دهخدا، 1058)
اي حافظ، تو فقير و تهي دستي بيش نيستي؛ پس بانگ و فرياد مکن که پادشاهان رمز و راز مصلحت کشور خود را بهتر مي دانند.