- شماره 279
1- چه نيکوست شيراز و وضع و حال بي مانند آن. خدايا، آن را از نابودي حفظ کن.
2- رکن آباد: – 2 / 3. لوحش الله: جمله ي دعايي است که در اصل «لا اوحش الله» است وبه معني «خدا او را وحشت ندهد» مي باشد و در اينجا «خدا آن را خراب و نابود نسازد» نيز مي توان معنا کرد و معني «چشم بد دور» هم مي دهد. خضر: – 8 / 39. زلال: آب گوارا و خوش.
از رکناباد ما چشم بد دور و صد آفرين باد که آب شيرين گوارايش عمري جاويد مي بخشد.
3- جعفرآباد: آبادي کوچکي در حومه ي شيراز. مصلّي: در اصل به معني جاي نماز و نمازگاه است و نيز نام يکي از گردش گاه هاي شيراز که مقبره ي حافظ در آن است. عبير: نام مادّه اي است خوش بو که از صندل و گلاب و مشک سازند. (لغت نامه). شمال: بادي که از جانب شمال وزد.
نسيم خوشي که در ميان جعفرآباد و مصلّي مي وزد، خوش بو و معطّر است.
4- فيض: در لغت به معني جوشش و ريزش است و در اينجا مجازاً لطف و بخشش. روح قدسي: روح ملکوتي و بهشتي، روح القدس و جبرئيل – 9 / 142.
به شيراز بيا و لطف و بخشش روح القدس را از مردم عارف و صاحب کمال آن طلب کن.
5- قند مصري: نوعي قند ممتاز و معطّر بود. شيرينان: کنايه از زيبارويان شيرين لب. انفعال: خجالت و شرمندگي.
چه کسي در اينجا از قند مصري نام برد که معشوقان شيرين لب او را شرمنده نکردند؟
6- صبا: نسيم صبحگاهي. لولي: – 3 / 3. شنگول: زيبا و رعنا، شوخ و ظريف.
اي صبا، از آن معشوق رعنا و مست چه خبري داري؟ حالش چگونه است؟
7- شيرين پسر: جوان شيرين و دوست داشتني، پسر لطيف و زيبا – 2 / 39.
اي دل، اگر آن پسر زيباي شيرين حرکات خون مرا بريزد، هم چون شير مادر حلالش کن.
8- خدا را: به خاطر و براي خدا. خيال: آرزو، فکر، تصوّر چيزي در ذهن هنگامي که در پيش چشم نباشد، تصوير معشوق.
به خاطر خدا مرا از خواب بيدار مکن، زيرا با خيال معشوق خلوت خوش و دل پذيري دارم.
9- هجري: دوري – فراق در 2 / 18. وصال: پيوند با محبوب – فرهنگ.
اي حافظ، تو که از روزهاي دوري و فراق از يار مي ترسيدي، چرا روزگار وصال او را قدر ندانستي و شکر نگفتي؟