• شماره 270

1- درد: – فرهنگ. عشق: بزرگ ترين و محوري ترين سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شديد – فرهنگ. هجر: دوري – فراق در 2 / 18. زهر هجر: اضافه ي تشبيهي، دوري از يار به زهر مانند شده است. بيت داراي صنعت ترصيع است.

درد و رنجي از عشق کشيده ام و زهر فراقي از يار چشيده ام که مپرس.

2- همه ي عالم را گشته ام و در پايان معشوق زيبايي را برگزيده ام که مپرس.

3- هوا: ايهام دارد: 1- نسيم و بو 2- ميل و آرزو. بين هوا، خاک و آب تناسب است.

آن چنان در اشتياق خاک درگاهش اشک مي ريزم که مپرس.

4- دوش: ديشب.

ديشب من از معشوق با گوش خود سخناني شنيده ام که مپرس.

5- لب چه مي گزي که مگوي: چرا لب هاي خود را براي خاموش کردن من گاز مي گيري؛ يعني که خاموش باش. لعل: سنگ قيمتي سرخ رنگ. لب گزيدن (مصراع دوم): بوسيدن لب.

چرا لبانت را به نشانه ي خاموشي من مي گزي که سخن مگو؟ چنان لب سرخ و شيريني را بوسيده ام که مپرس.

6- اي معشوق، بي تو در کلبه ي محقّر و فقيرانه ام، رنج هايي کشيده ام که مپرس.

7- مقام: – 2 / 7. با اينکه مانند حافظ در راه عشق، غريب و تنها و بي تجربه ام، ولي به آن چنان مقام و منزلتي رسيده ام که مپرس.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا