• شماره 268

1- گل عذار: گل چهره و زيباروي. گلستان جهان: اضافه ي تشبيهي جهان به گلستان مانند شده است. چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. سرو: درختي است هميشه سبز که در ادبيات فارسي شاعران قد و قامت معشوق را بدآن تشبيه کرده اند. بين گل در «گل عذار»، گلستان، چمن و سرو تناسب است.

از گلستان جهان، گل چهره اي برايم کافي است و از اين چمن عالم، سايه ي آن معشوق سروقامت خرامان مرا بس است.

2- هم صحبتي: هم نشيني و دوستي. گرانان: کنايه از افراد ناگوار و نامطبوع که معاشرت با آنها براي ديگران ملال آور و نامطبوع است. رطل گران: پياله ي بزرگ شراب. بين دو «گران» جناس تامّ است.

آيا با رياکاران هم صحبت شوم؟ از من دور باد. از ميان همه ي گرانان عالم براي من فقط جام بزرگ شراب کافي است.

3- فردوس: بهشت – 6 / 419. رند: شخصي که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد – فرهنگ. گدا: – 7 / 206. دير مغان: – 2 / 2.

کاخ بهشت را در برابر عمل نيک به انسان مي بخشند. ما که رند و گداييم، دير مغان براي ما کافي است.

4- بر لب جوي بنشين و گذشتن عمر را نگاه کن که از جهان گذرنده و فاني همين اشاره براي ما کافي است.

5- نقد: سيم و زر مسکوک، سرمايه، آنچه موجود است. بين بازار و آزار جناس زايد است.

نقدينه ي بازار عالم را نگاه کن و ببين که در قبال به دست آوردن آن، چه رنجي را بايد تحمّل کرد. اگر اين رنج و زيان براي شما کافي نيست، مرا بس است.

6- دولت: اقبال و سعادت. صحبت: مصاحبت و هم نشيني. دولت صحبت: اضافه ي تشبيهي، مصاحبت و هم نشيني با يار، به اقبال و سعادت مانند شده است.

معشوق در کنار ماست. ديگر چه نيازي است که چيز زيادي بخواهم؛ زيرا سعادت هم نشيني با آن مونس جان براي من کافي است.

7- خدا را: به خاطر و براي خدا. کون و مکان: جهان و همه ي موجوداتي که در اوست، تمام عالم.

براي خدا مرا از درگاه خود دور مکن و به بهشت مفرست؛ زيرا کوي تو اي معشوق، از همه ي عالم براي من کافي است.

سايه ي طوبي و دل جوييِ حور و لبِ حوض

به هوايِ سرِ کويِ تو برفت از يادم

(غزل 4 / 317)

باغِ بهشت و سايه ي طوبيّ و قصر و حور

با خاکِ کويِ دوست برابر نمي کنم

(غزل 2 / 353)

واعظ مکن نصيحتِ شوريدگان، که ما

با خاکِ کويِ دوست به فردوس ننگريم

(غزل 5 / 372)

8- مشرب: آبشخور، محلّ نوشيدن. آب. قسمت: سرنوشت، بهره و نصيب. مشرب قسمت: اضافه ي تشبيهي، قسمت و سرنوشت، به آبشخوري مانند شده است.

اي حافظ، بي انصافي است که از قسمت و سرنوشت خود گله کني. اين قريحه ي زيبا و روان هم چون آب و غزل هاي شيوا براي من کافي است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا