- شماره 255
1- يوسف: استعاره از معشوق – 9 / 196. کنعان: – 1 / 88. کلبه ي احزان: غمکده و ماتم سرا، خانه ي يعقوب به هنگام جدايي از يوسف، استعاره از خانه ي کسي که منتظر يار گم شده اي است. بين يوسف، کنعان و کلبه ي احزان تناسب است.
غم مخور که سرانجام يوسف گم گشته به کنعان باز مي گردد و کلبه ي احزان به گلستان تبديل مي شود.
حافظ مکن انديشه، که آن يوسفِ مَه رُو
بازآيد و از کلبه ي احزان به درآيي
(غزل 8 / 494)
2- دل بد کردن: کنايه از نگران و مضطرب بودن. شوريده: آشفته و پريشان.
غم مخور اي دل غم ديده، حالت بهتر خواهد شد. مضطرب و نگران نباش که روزي اين سرآشفته آرام و قرار مي يابد.
3- بهار: – 6 / 235. بهار عمر: اضافه ي تشبيهي، تازگي و نشاط و جواني عمر، به بهار مانند شده است. چمن: سبزه و گياه، مجازاً باغ. تخت چمن و چتر گل: اضافه ي تشبيهي، چمن به تخت و گل به چتر مانند شده است و بين تخت و چتر تناسب است، زيرا وقتي شاهان بر تخت مي نشستند، چتري بر سر آنها مي گرفتند. مرغ خوش خوان: کنايه از بلبل.
غم مخور، اي بلبل خوش خوان که اگر بهار عمر باشد، دوباره بر تخت چمن مي نشيني و چتر گل بر سر مي کشي و به وصال معشوق خواهي رسيد.
4- دور گردون: گردش روزگار و فلک، دوران.
غم مخور که اگر گردش روزگار چند روزي بر وفق مراد و آرزوي ما نبود، پيوسته به يک حال و روز هم نخواهد ماند.
5- واقف: باخبر و آگاه. سرّ غيب: راز پنهان.
غم مخور و هرگز نااميد نباش، زيرا از راز پنهان آگاه نيستي و نمي داني که در پشت پرده ي عالم غيب، چه بازي هايي است و چه سرنوشتي برايت رقم خورده است.
6- سيل فنا: اضافه ي تشبيهي، فنا و نيستي به سيل بنيان کن تشبيه شده است. چون: وقتي که. نوح: – 6 / 234. بين فنا و هستي تضاد و بين سيل، نوح، کشتي بان و طوفان تناسب است.
غم مخور اي دل که اگر سيل فنا بخواهد بنياد هستي تو را برکند و نابود سازد، نوح کشتي بان است و تو را از طوفان نجات خواهد داد.
7- شوق: – 7 / 58. مغيلان: – 7 / 52. بين قدم و سر در «سرزنش» تناسب و نيز بين سرزنش و خار مغيلان نوعي ايهام تناسب است؛ به اين دليل که خار با سر در پا فرو مي رود و در معني مجازي آن اينکه، خار رهروان کعبه را ملامت مي کند که چرا ترک وطن کرده اند و راه بيابان را در پيش گرفته اند.
غم مخور که اگر از شوق ديدار کعبه قدم به بيابان نهادي و خار مغيلان تو را سرزنش کرد و آزار داد.
8- غم مخور اگر منزل گاه کاروان خطرناک است و مقصد بسيار دور؛ ولي اين را بدان که هيچ راهي نيست که پاياني نداشته باشد؛ يعني خطرها پايان مي يابد و به آرزوهايت خواهي رسيد.
9- فرقت: فراق و جدايي. جانان: معشوق و محبوب هم چون جان عزيز. ابرام: به ستوه آوردن و ملول کردن.
رقيب: – 5 / 88. حال گردان: دگرگون کننده ي حال ها، صفت خداي تعالي است، قسمتي است از ترجمه ي دعاي تحويل سال: يا مُقَلِّبَ القُلوبِ وَالاَبصار، يا مُدَبِّرَ الَّليلِ وَالنَّهار، يا مُحَوِّلَ الحَولِ وَالاَحوال، حَوِّل حالَنَا اِلَي اَحسَنِ الحَال.
غم مخور که خداي حال گردان حال و روز ما را در دوري از معشوق و آزار رقيب، همه را مي داند و آگاه است.
10- فقر: – 9 / 39. خلوت: گوشه نشيني – عزلت در فرهنگ. ورد: دعا، ذکري که کسي آن را پياپي در زير لب تکرار نمايد. بين کنج و خلوت و بين ورد، دعا و درس قرآن تناسب است.
غم مخور حافظ، تا زماني که در کنج فقر و قناعت و عزلت شب هاي تاريک، ورد و ذکر تو دعا و درس قرآن است.