- شماره 249
1- صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ. نکهت: بوي خوش.
اي صبا، از خاک راه معشوق بوي خوشي بياور. غم دل را ببر و مژده ي وصل يار را برايم بياور.
2- نکته: سخن دقيق و باريک، مضمون نغز و لطيف.
از دهان يار نکته ي لطيف جان بخشي برايم بازگو کن و از عالم اسرار نامه اي که در آن خبر خوشي باشد، بياور.
3- نسيم: رايحه و بوي خوش. مشام: شامّه و بيني. شّمه: کم و اندک. نفحات: جمعِ نفحه، بوهاي خوش.
تا از لطافت بوي خوش تو مشام جانم را خوش بو کنم، اندکي از بوهاي خوش نفس يار را برايم بياور.
4- وفا: – 2 / 90. غبار: استعاره از آزردگي و اندوه. اغيار: جمعِ غير، نامحرمان و بيگانگان.
اي با، به وفاداي تو سوگند مي دهم که خاک راه آن را عزيز را بي آنکه نامحرمان حسد ورزند و کدورتي به پا کنند و سبب ملالت گردند، برايم بياور.
5- رقيب: – 5 / 88. گرد: استعاره از توتيا و سرمه – 6 / 62.
اي صبا به کوري چشم رقيب غباري از رهگذر کوي معشوق برايم بياور تا چون سرمه آن را به چشم خونينم بکشم و آرامش و راحتي بيابم.
6- عيّار: – 4 / 66.
بي تجربگي و ساده لوحي راه و روش عاشقان جانباز نيست. از آن معشوق دلرباي چابک و چالاک خبري بياور.
خيالِ زلفِ تو پختن، نه کارِ هر خامي است
که زيرِ سلسله رفتن، طريقِ عيّاري است
(غزل 4 / 66)
7- مرغ چمن: کنايه از بلبل.
اي بلبل، به شکرانه ي آنکه در عيش و شادي هستي و به وصال رسيدي، براي پرندگان در قفس و عاشقان گرفتار در دام عشق، مژده ي باغ و بوستان را بياور.
8- کام: دهان است که با لب تناسب است. کام جان: استعاره ي مکنيّه. صبر: شکيبايي، داروي تلخ زردرنگي است که از ريشه ي گياهي به همين نام (صبر) گرفته مي شود که در اين صورت با تلخ ايهام تناسب و بين تلخ با شيرين و شکر در «شکربار» تضادّ است. عشوه: ناز و غمزه و دلربايي، عدم التفات معشوق است به عاشق که سبب قوّت و نيروي عاشق مي گردد و از صفات معشوق است که استغناي او را مي رساند، کنايه از فريب دادن. لب شکربار: لب شيرين و شکرافشان و شکر نيز استعاره از سخنان شيرين هم مي تواند باشد.
کام جانم از صبري که در برابر دوري و جدايي از يار کرد، تلخ شد. از آن لب شيرين و شکرافشان او ناز و عشوه اي برايم بياور.
9- قدح: جام و پياله ي شراب. آينه کردار: آينه مانند، شايد اشاره اي نيز به جام جم داشته باشد – جام جهان نما در فرهنگ.
ديرگاهي است که دل چهره ي مقصود را نديده و به آرزوي خود نرسيده است. اي ساقي، آن جام شراب آينه مانند درخشان را بياور تا به آنچه مي خواهم برسم.
10- دلق: لباس ژنده اي که درويشان به تن کنند – خرقد در فرهنگ. رنگين کردن: آراستن و زينت دادن، ارزش بخشيدن. مست و خراب: بي خويش و مدهوش، مست و رسوا. مصراع اوّل داراي استفهام انکاري است.
خرقه ي حافظ چه ارزشي دارد؟ هيچ بها و ارزشي ندارد پس آن را با شراب، آراسته و رنگين کن و آنگاه او را مست و رسوا از سر بازار بياور.