- شماره 248
1- صبا: نسيم صبحگاهي – فرهنگ. نکهت: بوي خوش.
اي صبا، براي من زار و ناتوان غم، از کوي فلاني بوي خوشي بياور تا مايه ي آسايش جان و روحم گردد.
2- قلب: ايهام دارد: 1- دل 2- سکّه ي تقلّبي. اکسير: – 4 / 143. اکسير مراد: اضافه ي تشبيهي، مراد و آرزو به اکسير مانند شده است.
اي باد صبا، از خاک آستان معشوق بو و نشاني بياور تا براي قلب بي حاصل من اکسير مرادي گردد و به آرزويش برسد.
3- کمين گاه نظر: گوشه و کمين گاهي که مخفيانه بتوان نگاه کرد. غمزه: – 8 / 249. خواجه تير و کمان را به ابرو و غمزه مانند کرده است.
حافظ از آن رو با دل خود در جنگ است، زيرا هرچه را که چشم از کمين گاه مي بيند، او مي خواهد؛ به همين سبب به باد صبا مي گويد که از ابرو و غمزه ي يار برايم تير و کماني بياور تا کار دل را تمام نمايم.
4- فراق: – 2 / 18. ساغر: جام و پياله ي شراب.
در غربت و درد جدايي و غم دل پير و فرسوده شدم، جام شرابي از دست معشوق زيبارويي برايم بياور تا با نوشيدن آن دلم تازه و جوان گردد.
5- منکران: انکارکنندگان عشق و مستي، جاهلان. رواني: زود و فوري.
به منکران از اين شراب دو سه پيمانه بنوشان و اگر نگرفتند، بي درنگ آن را هم برايم بياور تا بنوشم
6- قضا: حکم الهي، سرنوشت. ديوان: دفتر حساب. ديوان قضا: «ديوان حساب، اداره ي اجراي احکام شرع.» (لغت نامه). خطّ امان: امان نامه، زنهارنامه.
اي ساقي، فرصت را غنيمت بدان و عيش و عشرت امروز را به فردا حواله مکن و يا اينکه از دفتر سرنوشت، امان نامه اي برايم بياور که زنده ماندن مرا تا فردا تضمين کند.
7- دل از دست شدن: کنايه از بي تاب و بي قرار شدن. دوش: ديشب و در معني کتف که در اينجا مراد نيست، با دست ايهام تناسب است.
ديشب وقتي حافظ مي گفت که اي باد با، بوي خوشي از کوي فلاني برايم بياور، از شدّت شادي و هيجان، دلم بي تاب و قرار گشت.